عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

مروری بر زندگی عرفا و دانشمندان و دقیق شدن در گفتار و کردار آن ها ، با تاکید بر این حقیقت که تنها از راه علم و دانش نمی شود به حقیقت پی برد و باید عشق هم داشت . عشقی که عبارت از اخلاص و محبت نسبت به خدا و جز او کسی را ندیدن ؛ است .
سرزمین ما بزرگان و دانشمندان و عرفای بسیاری را در دامان خود پرورده است که در جهان نام آور بوده اند . اگر ارسطو با عنوان معلم اول ؛ در یونان می زیسته است ؛ معلم ثانی با نام فارابی و معلم ثالث با نام میرداماد در کشورمان ایران می زیسته اند و مایه افتخار ما ایرانیان بوده اند .
در این وبلاگ ؛ زندگی و آثار ؛ رفتار و کردار آن ها در گذر ایام در حد امکان شرح داده خواهد شد . امید است که مورد قبول علاقمندان قرار گیرد .

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخته» ثبت شده است

اصول عقاید مولانا جلال الدین بلخی

پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۸، ۰۵:۰۶ ب.ظ

 

مولانا جلال الدین رومی ، سراینده کتاب مثنوی معنوی ، دانسته یا ندانسته مراحل ترقی روح را از بودائیان اقتباس کرده و در کتاب خود می گوید :

از جمادی مردم و نامی شدم

وز نما مردم به حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و انسان شدم

پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

جمله دیگر بمیرم از بشر

تا بر آرم از ملائک بال و پر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو

کل شیئی هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم

آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم همچون ارغنون

گویدم کانا الیه راجعون

مرگ دان آن کاتفاق امتست

کاب حیوانی نهان در خلوت است

همچو نیلوفر برو زین طرف جو

هم چو مستسقی حریص و آب جو

مرگ او آب است و او جویای آب

می خورد والله اعلم بالصواب

ای فسرده عاشق ننگین نمد

کو ز بیم جان و جانان می رمد

سوی تیغ عشقش ای ننگ زنان

صد هزاران جان نگر دستک زنان

به نظر بودائیان ، با عقل نمی توان مبدا را شناخت و باید خود را برای فنا شدن در مبدا آماده کرد تا این که موفق به شناختن مبدا گردید و بنابراین انسان تا نمیرد نمیتواند مبدا را بشناسد . خواه آن مرگ مرگ جسمی باشد یا مرگ روحی باشد .

تحقیق صوفیان و عرفا در قران ، موجب شد که علمای دینی هم قران را به دقت بخوانند .لذا آن وقت در آیات قران چیزهائی یافتند که نظریه صوفیان و عرفا را تایید می کرد . از جمله :

" و نحن اقرب الیه من حبل الورید  "

یعنی که ما (خداوند ) از رگ گردن به او (انسان ) نزدیک تر هستیم . خداوند جهان با این کلام می فرماید که او از رگ گردن بندگان به آن ها نزدیک تر است . و عارفان این را دلیل بر وحدت خداوند با بندگان خدا دانسته اند .

مولوی جلال الدین رومی در مثنوی خود می گوید که وقتی عارف به خدا واصل گردید ، احتیاجی ندارد که از علم دانشمندان دینی استفاده کند .

چون به مطلوبت رسیدی ای ملیح

شد طلبکاری علم اکنون قبیح

چون شدی بر بام های آسمان

سرد باشد جستجوی نردبان

جز برای یاری و تعلیم غیر

سرد باشد راه خیر از بعد خیر

حاصل اندر وصل چون افتاد مرد

گشت دلاله به پیش مرد سرد

آیینه روشن که شد صاف و جلی

جهل باشد بر نهادن صیقلی

-عیسوی ها طوری فریفته رهبانیت شده بودند که بعضی از مردها خود را اخته نموده و سپس به خدمت کلیسا در می آمدند . به همین جهت و برای آگاهی خلق فریفته شده ، مولانا جلال الدین بلخی صاحب مثنوی معنوی فرموده است :

هین مکن خود را خصی رهبان مشو

زانکه عفت هست شهوت را گرو

بی هوی نهی از هوی ممکن   نبود

هم غزا با مردگان نتوان   نمود

سراینده مثنوی می گوید که :

عفت انسان موقعی ممدوح و پسندیده است که شهوت وجود داشته باشد و آدمی بتواند در قبال هوای نفس مقاومت نماید .اگر شهوت نباشد ، عفت مفهومی ندارد و مورد پیدا نمی کند .

 - نیکلسون ، مستشرق نامی می گوید :

در قرآن چهارصدو هفت آیه وجود دارد که نظریه صوفیان و عرفا را تایید می کند . صوفیان و عرفا تمام قران را دارای معنای باطنی می دانند و حدیثی نقل می کنند که :

قران دارای ظاهر و باطن است و باطن آن ، باطنی دیگر دارد تا هفت باطن و روایت قران دارای هفتاد باطن می باشد . مولانا جلال الدین رومی سراینده مثنوی معنوی در این خصوص می فرماید :

حرف قران را بدان که ظاهر است

زیر ظاهر باطنی هم قاهر است

زیرا آن باطن یکی بطن   دگر

خیره گردد اندرو فکر و نظر

زیر آن باطن یکی بطن سوم

که در او گردد خرد ها جمله گم

بطن چهارم از نبی خود کس ندید

جز خدای بی نظیر بی ندید

هم چنین تا هفت بطن ای بو الکرم

می شمر تو زین حدیث  معتصم

- مسلمین در دوزه حیات پیامبر اکرم ، اشکالات خود را در رابطه با قران از او و پس از او از حضرت علی (ع) رفع می کردند .بعد از علی دیگر کسی نبود که بتواند مشگلات مسلمین را رفع نماید .لذا مسلمین به دو فرقه زیرا تقسیم شدند :

1- جبریه : این گروه معتقد بودند که انسان از خود اختیاری ندارد .

2- قدریه : این گروه معتقد بودند که انسان اختیار دارد و نباید او را مجبور دانست . این دو گروه بر اساس تفسیری که از قران داشتند تشکیل شدند .

هم چنین گروهی از دانشمندان مسلمان بوند که اصول شرع اسلام را با فلسفه به ثبوت می رساندند . این گروه را متکلمین نامیدند .

مسلمان ها ، صوفیان و عرفا را که به وحدت وجود معتقد بودند ، جبری می دانستند . ولی بعضی از عرفا قدری بودند ( اختیاری ) .مثلا مولانا که اعتقاد به اختیاری بودن سرنوشت بشر داشت می فرماید :

این که گوئی این کنم یا آن کنم

این دلیل اختیار است ای صنم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۷:۰۶
ایوب تفرشی نژاد