عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

مروری بر زندگی عرفا و دانشمندان و دقیق شدن در گفتار و کردار آن ها ، با تاکید بر این حقیقت که تنها از راه علم و دانش نمی شود به حقیقت پی برد و باید عشق هم داشت . عشقی که عبارت از اخلاص و محبت نسبت به خدا و جز او کسی را ندیدن ؛ است .
سرزمین ما بزرگان و دانشمندان و عرفای بسیاری را در دامان خود پرورده است که در جهان نام آور بوده اند . اگر ارسطو با عنوان معلم اول ؛ در یونان می زیسته است ؛ معلم ثانی با نام فارابی و معلم ثالث با نام میرداماد در کشورمان ایران می زیسته اند و مایه افتخار ما ایرانیان بوده اند .
در این وبلاگ ؛ زندگی و آثار ؛ رفتار و کردار آن ها در گذر ایام در حد امکان شرح داده خواهد شد . امید است که مورد قبول علاقمندان قرار گیرد .

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خودپرستی» ثبت شده است

فرقه ملامه

دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۵۱ ب.ظ

فرقه ملامه ، فرقه ای از عرفا را تشکیل می دهد که پیروانش از هر گونه تظاهر و خود پرستی اجتناب می ورزند . اعضای این فرقه نفس خود را سرکوب نموده و آن را از هرگونه تظاهر بر حذر می دارند . حافظ , شاعر نامدار ایران نیز پس از رسیدن به شاهراه حقیقت ؛عضو این فرقه گردید و حتی یکی از غزلهایش را نیز ثبت نکرد . زیرا رعرفای فرقه ملامه , حتی باقی ماندن نوشته و شعری از خود را دلیل خودخواهی می دانستند و معتقد بودند که علاقه به حفظ نام بعد از مرگ دلیل بر خودخواهی و خود پرستی است . شعرهای حافظ که برخی از آن ها نشانه خود پرستی دارد ؛ در دوره جوانی سروده شده است که د راین دوره از زندگی حافظ نیز مانند همه جوانان خام و جاهل بوده است . مثلا در شعر زیر حافظ می فرماید : 

بر سر تربت ما گر گذری همت خواه 

که زیارتگه رندان   جهان خواهد بود  ویا د رشعری دیگر می فرماید : 

عراق و شام گرفتی به شعر خود حافظ 

بیا که نوبت بغداد و ملک تبریز    است 

ولی حافظ توانست که با بالا رفتن سن و رسیدن به پختگی ؛ به مرحله ای برسد که تردید از او دور شود .ولی بعضی دیگر مانند خیام , شاعر نامی ایران نتوانستند خود را از مرحله تردید بالاتر ببرند . زیرا که آن ها ضمن تحصیل حکمت دست به عمل نزدند و د ر صدد اصلاح خود بر نیامدند . 

پس خیام تا آخر عمر خود در مرحله تردید باقی ماند و از آن بالاتر نرفت . شاید خیام مردی تنبل بوده است ؛ زیرا برای اینکه جد و جهد نکند ؛منکر لزوم هر نوع جدیت شد و گفت : 

از آب و گلم سرشته ای من چه کنم 

این پشم و قصب تو رشته ای من چه کنم 

هر نیک و بدی که از من آید بوجود 

تو بر سر من نوشته ای من چه کنم .

خیام با این طرز فکر برای اصلاح خود کوششی نکرد و قائل بر این شد که هر چه هست از سوی خداست و یکباره جبری شده و می گوید : 

آدمی در زندگی خود دارای کوچکترین اختیاری نیست . این عقیده یک نتیجه منفی دیگر د ربر دارد و آن تردیدی است که خیام نسبت به علم و قدرت خداوند پیدا کرده است . حکمت : 

حکمت , ترازوئی است که یک کفه آن ایقان " یقین "  و کفه دیگر آن انکار و شاهین ترازو نیز ؛ حیرت است .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۸ ، ۲۱:۵۱
ایوب تفرشی نژاد