عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

مروری بر زندگی عرفا و دانشمندان و دقیق شدن در گفتار و کردار آن ها ، با تاکید بر این حقیقت که تنها از راه علم و دانش نمی شود به حقیقت پی برد و باید عشق هم داشت . عشقی که عبارت از اخلاص و محبت نسبت به خدا و جز او کسی را ندیدن ؛ است .
سرزمین ما بزرگان و دانشمندان و عرفای بسیاری را در دامان خود پرورده است که در جهان نام آور بوده اند . اگر ارسطو با عنوان معلم اول ؛ در یونان می زیسته است ؛ معلم ثانی با نام فارابی و معلم ثالث با نام میرداماد در کشورمان ایران می زیسته اند و مایه افتخار ما ایرانیان بوده اند .
در این وبلاگ ؛ زندگی و آثار ؛ رفتار و کردار آن ها در گذر ایام در حد امکان شرح داده خواهد شد . امید است که مورد قبول علاقمندان قرار گیرد .

فریدالدین عطار نیشابوری

چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۰۵ ب.ظ

ابو طالب محمد بن ابی بکر ابراهیم بن مصطفی بن شعبان ملقب به فرید الدین  مشهور به عطار از عرفا و شعرای بزرگ بوده و صاحب تالیف و تصانیف بسیار است که بیشتر آن ها منظوم بوده و مشهور است که به عدد سوره قران ، یعنی یکصدو چهارده تصنیف از کتاب و رساله و نظم و نثر تالیف نموده است .ولی آن چه که از کتب او به نظر رسیده و خود نیز در کتاب های خود از آن ها مخصوصا اسم می برد ، قریب سی کتاب است . از عمده کتاب های این شاعر و سخنور نامی ایران می توان به کتاب های زیر اشاره نمود :

الهی نامه ، اسرار نامه ، مصیبت نامه ، منطق الطیر ، وصلت نامه ، پند نامه ، جواهر نامه ، هیلاج نامه ، خسرو نامه ، خسرو و گل ، حیدر نامه ، مختارنامه ، اشتر نامه ، دیوان، شرح القلب ، مظهر العجایب ، و . . . 

شیخ عطار به فن طب مشغول بوده و دارو خانه بسیار معتبری که مطب نیز بوده است داشته و گاه تا پانصد مریض در داروخانه او حاضر می شدند و شیخ به معالجه آن ها می پرداخته است .ظاهرا علت عطار نامیده شدن او نیز به خاطر همین داروخانه و معالجه بیماران بوده است . او هم زمان به نوشتن کتب و نظم اشعار و زهد و سلوک نیز اشتعال داشته است . در آن زمان عطار به کسی می گفته اند که مانند حال حاضر در ایران همه صنف داروها را بفروشد یا بسازد و شغل دارو فروشی در سابق مانند حال د راروپا تا درجه ای با طب متلازم بوده است .

شیخ بمانند اجداد خود دارای ثروت و مکنت بوده و عطار خانهای نیشابور همگی متعلق به او بوده و استاد او در فن معالجت بیماران ، شیخ مجد الدین بغدادی حکیم خاصه سلطان محمد خوارزمشاه بوده است . 

عطار هیچگاه زبان به مدح کسی از ملوک و امراء عصر خود نگشوده و در تمام کتب او یک مدیحه پیدا نمی شود و خود در اشارات به این معنی می گوید : 

بعمر خویش مدح کس نگفتم 

دری از بهر دنیا من نسفتم 

زندگی عطار ، زندگی انزوا و گوشه گیری بودو سر غوغای عوام نداشته است . نقل است که عطار یکصدو چهارده سال عمر کرده است .ولی آن چه مسلم است این که عطار هفتاد و اندی سال عمر کرده است . فوت عطار را به واسطه شهادت در فتنه مغول می دانند .

در سال 513 ه.ق متولد شده و د رسال 627ه.ق در نیشابور وفات یافت .او را مرشد شاهان و شاهنشاه فقر  وشهید راه فقر که سال تاریخ نگارش کتاب منطق الطیر به احتمال راه فقر لقب یافته است (586 ه.ق ) .

 عطار ظهور شاعر فرزانه مولوی بلخی را در روم پیشگوئی کرده است .او کتاب مثنوی اشتر نامه را وسیله ای برای وصول سالکان به کعبه حقیقی دانسته است .چنانکه اشتران حاجیان را به کعبه و مکه می رسانند . 

کار عالم حیرت و عبرت است . با گذشت زمان ، بی انتها بودن این راه بهتر احساس می شود . کارگاهی عجیب است این خلقت که همه چیز در خویشتن خویش خلاصه شده است . هیچ کس را به کنه خویش راهی نیست در حالیکه ذره ای از حال ذره ای ذیگر آگاه نیست . پیشوایانی که برای رهبری بشریت آمدند ، جان خود را غرق در حیرت ساختند .بنگر که با حضرت آدم چه رفت ؟ عمری در ماتم بر او چه رفت ؟ باز بنگر که بر سر نوح چه آمد ؟ که عمری بر سر کار و هدایت کافران گذاشت .باز ابراهیم را بنگر که منجنیق و آتش او را منزل و ماوا گردید . باز اسمعیل را ببین که سوگوار ،مرامش قربان شدن در پیشگاه یار بود . یعقوب سرگردان را بنگر که چشم خود را بر سر کار پسر گذاشت .یوسف را بنگر که در داوری ، چاه و زندان و بندگی را متحمل شد .ایوب ستمکش را به بین که در کرمان و گرگان مقیم بود .یونس را بنگر که به ماهی پناه برد .موسی را بنگر که از آغاز کار ، دایه اش فرعون شد .داود را بنگر که آهن را از آتش جگر نرم کرد .سلیمان را بنگر که چون دیو را گرفت ملکش بر باد رفت . زکریا که ازه بر سر دم نزد و خاموش شد .یحیی را بنگر که سرش را د ر میان جمعی در داخل طشتی بریدند .عیسی را نگر که گرفتار چوبه دار شد و از جهودان گریخت . به بین که پیامبران چه جفا و سختی از کافران دیدند و کشیدند . گمان می کنی که امر رسالت آسان است ؟ و در راه خداوند قدم برداشتن سهل است ؟ نه ، نیست . کمترین آن ترک جان گفتن است . من کشته حیرت شده ام و چاره ای جز بیچارگی ندارم . خدایا ، نه در علم و نه در بیان نمی گنجی و فارغ از سود و زیانی . این خدای بی نهایت جز تو کیست وقتی که تو بی نهایتی .ایخداوندی که جهانی در کار تو حیران مانده اند و تو هم چنان پشت پرده ابهام پنهان مانده ای .پرده را بر گیر و بیش از این جان بندگان مسوز .

 

من در دریای حیرت گم شده ام . مرا از این سرگشتگی نجات بخش . در میان دریای خلقت سرگردان و از درون پرده اسرار بیرون مانده ام . مرااز این دریائی که محرم من نیست بیرون آور ،همانگونه که در آن در افکندیم . 

خدایا ، خلق از تو می ترسند و من از خودم می ترسم ،زیرا که از تو نیکی ها دیده ام و از خود بدی ها . من مرده ای هستم که بر روی خاک راه می روم .جانم را به من باز گردان ای جان بخش پاک . گفته ای که شب  روز با شما هستم و از من یک لحظه غافل نباشید و مرا طلب کنید .چه شود که ای عطا بخش بی چیزان ، حق همسایگی را نگهداری . با دلی پر درد و جانی پر از افسوس از اشتیاقت شب و روز اشک می ریزم . اگر از درد خود ترا گویم ، پس کی ترا جویم . رهبرم شو ، زیرا که گمراه شده ام و دولتم ده ، گرچه دیر آمده ام . هر کس که در کوی تو دولتیار شود ، در تو گم می گردد ، از خود بیزار می شود . خدایا ، از رحمت تو نومید نیستم ولی بی قرار م ، باشد که مورد توجه قرار گیرم . " آمین " . 

وارهید از ننگ خود بینی خویش 

از غم و تشویر بی دینی خویش 

هر که در وی باخت جان از خود برست 

در ره جانان ز نیک و بد برست 

///////////////////////

گل اگر چه هست صاحب جمال 

حسن او در هفته ای یابد زوال 

عشق چیزی کان زوال آید پدید 

کاملان را زان ملال آرد پدید 

خنده گل گرچه در خارت کشد 

روز و شب در ناله زارت کشد 

در گذر از گل که گل هر نو بهار 

بهر تو می خندد نه در تو شرم دار 

گر ترا شرمی بدی هر ز به چشم 

در رخ گل ننگریدی جز بخشم 

/////////////////////

حضرت حق است دریای عظیم 

قطره خرد است جنات نغیم 

قطره باشد هر که را دریا بود 

هر چه جز دریا بود سودا بود 

چون به دریا می توانی راه یافت 

سوی یک شبنم چرا باید شتافت 

هر که داند گفت با خورشید راز 

کی تواند ماند با یک ذره باز 

هر که کل شد جزو را با او چکار 

وآنکه جان شد عضو را با او چکار 

گر تو هستی مرد کل ، کل را به بین 

کل طلب کل، باش ، کل شو ، کل گزین

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۱۰
ایوب تفرشی نژاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی