عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

مروری بر زندگی عرفا و دانشمندان و دقیق شدن در گفتار و کردار آن ها ، با تاکید بر این حقیقت که تنها از راه علم و دانش نمی شود به حقیقت پی برد و باید عشق هم داشت . عشقی که عبارت از اخلاص و محبت نسبت به خدا و جز او کسی را ندیدن ؛ است .
سرزمین ما بزرگان و دانشمندان و عرفای بسیاری را در دامان خود پرورده است که در جهان نام آور بوده اند . اگر ارسطو با عنوان معلم اول ؛ در یونان می زیسته است ؛ معلم ثانی با نام فارابی و معلم ثالث با نام میرداماد در کشورمان ایران می زیسته اند و مایه افتخار ما ایرانیان بوده اند .
در این وبلاگ ؛ زندگی و آثار ؛ رفتار و کردار آن ها در گذر ایام در حد امکان شرح داده خواهد شد . امید است که مورد قبول علاقمندان قرار گیرد .

چگونه خود را تغییر دهیم ؟

دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ۰۲:۵۲ ب.ظ

 

نخست این که ذهن را باید با جاروی " لا " روبید .  یعنی که به غیر از خدا هر چه که هست ،پرده ای است د رمقابل دیدگان ما که باعث می شوند ما نتوانیم اصل خود را که همان زندگی است به بینیم . برای دیدن اصل خود ، به هر چیزی غیر از خدا باید " نه " گفت . این به معنی ترک دنیا شدن ، بدبخت و بی چیز زندگی کردن نیست . نخواستن پول و مقام و دارائی و خوشبختی  و خانه بزرگ و ماشین لوکس و . . . .  نیست . می توانید همه چیز داشته باشید . می توانید امپراطور باشید .می توانید سرمایه دار باشید .فقط باید دقت کنید که از چیزهای این جهانی هویت نخواهید . جذب و جلب دارائی های این جهانی نباشید . هویت خود را از چیزهای این جهانی نگیرید . از چیزهای این جهانی زندگی نخواهید . خوشبختی نخواهید.  آن ها نمی توانند به شما خوشبختی بدهند . نقش های خود را رها کنید . نقش پدری ، نقش مادری ، نقش معلمی ، و . . . همه را رها کنید . در فکر اصلاح دیگران نباشید . نورافکن را روی خود بیندازید . هر کس مسئول اصلاح خود است . از دیگران به ماو شما ارتباطی ندارد . انسان تنها زائیده شده و تنها زندگی کرده وتنها می میرد . تنها در فضای یکتائی است که همه با هم یکی می شوند .

با ساده کردن ذهن ، منیت ، یعنی " من ذهنی " از بین می رود . و با پذیرش اتفاق این لحظه ، قبل از قضاوت ، و تسلیم و رضا داشتن ، هشیاری حضور یا زندگی به سراغ انسان می آید . البته هشیاری حضور در همه هست ، منتها ، فکرهای ما روی زندگی را پوشانیده است . ما مانند دریا هستیم و فکرها ، کف های روی دریا هستند . با از بین رفتن فکرها ، روی دریا صاف می شود و زندگی که زیر سطح فکرهای ما است ، بالا می اید . با بالا آمدن زندگی از درون ما ، شادی و نشاط طبیعی وجود مان را فرا می گیرد . متوجه تغییراتی شگرف در زندگی  خود و اطرافیانمان می شویم . در اطرافیان خود زندگی را می بینیم . برکت و انرژی زنده زندگی از ما به بیرون و جهان جریان پیدا میکند . هر جا که قدم می گذاریم ، برکت زندگی آن جا را تبدیل به گلستان می کند . همیشه ، زندگی و خدا به دنبال ما هستند . این ما هستیم که با بی اعتنائی و نادانی خود ، بی جهت دور می شویم و غم و درد ، وجود ما را در اسارت خود می گیرد . میدانید چرا ؟ چون که گرفتار " من ذهنی " یا منیت یا نفس شده و هر کاری را که با " من ذهنی " انجام می دهیم ، برای ما درد به وجود می آورد  . پس باید از من ذهنی رها شده و خود را به صفر رسانید تا زندگی بتواند ما را در یابد . زندگی و خدا ، جسم نیست . تا زمانی که ما جسم هستیم ، نمی توانیم به زندگی وصل شویم . هر لحظه که از من ذهنی دور می شویم ، آن لحظه به زندگی وصل می شویم . پس باید که :

اتفاق این لحظه را بدون قیدو  شرط و قبل از قضاوت بپذیریم .بدانیم که اتفاق این لحظه ، بهترین اتفاقی است که می توانست در این لحظه برای ما به وقوع به پیوندد . این تنها کلید رسیدن به رستگاری است .

در تدوین این مطالب از برداشت های خود از تفسیر شعرهای مولانا توسط استاد شهبازی استفاده کرده ام . موفق باشید 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی