خلاصه ای از کتاب معجزه فکر 3
- فصل پنجم - هر پایانی را آغازی است .
مرگ به معنی فراموشی کامل وجود ندارد . خدا زندگی است و زندگی خداست . او اکنون در زندگی ما است . زندگی و یا خدا ، آغازی نداشته و پایانی نیز نخواهد داشت . چون انسان همان خدای تجسم شده در زندگی شما است. برای خدا ممکن نیست مرگی وجود داشته باشد . بدن آغاز و پایانی دارد . ما همیشه داری یک بدن خواهیم بود ، زیرا بدن انسان اعم از اینکه سه بعدی باشد و یا چهار بعدی ،وسیله ای برای اظهار وجود است . وقتی که بدن دیگر نتواند یک ابزار مناسب برای زندگی در این دنیا باشد ،کنار گذاشته می مشود و روح وارد یک بدن تازه دیگر می شود . ما نباید تصور کنیم که مرگ پایان زندگی است بلکه باید فکر کنیم که چیزی را از دست نمی دهیم و برعکس ، چیزی بدست می آوریم . بجای اینکه مایوسانه فکر جدائی بکنیم ، بگذاریم فکر کنیم به آن هائی که دوستشان می داشتیم ، می پیوندیم. بجای اینکه فکر کنیم داریم از دنیا می رویم ،بگذارید فکر کنیم که وارد یک دنیای دیگر می شویم . وقتی که ما مزه واقعیت اینکه انسان آن را مرگ می خواند چشیدیم ، از یک تولد نوی دیگر بر خوردار خواهیم شد. این زندگی نو ، به منزله سلامتی است که به یک بیمار باز می گردد . و یا میهنی است که پس از تبعید شدن مجددا به آن باز می گردیم .
میلتون می گوید :
" مرگ کلیدی است طلائی که در کاخ ابدیت را می گشاید ."
اساسا مرگ عبارت از همان زندگی است که تحول یافته است . در روند مرگ ، یک معامله انجام می شود . و آن دادن یک چیز کهنه و گرفتن یک چیز نو است . وقتی که شما به یک بعد دیگر زندگی می رسید ، می توانید از استعداد ذهنی خود بطور کامل استفاده کنید . شما محیط جدید خود را تشخیص خواهید داد. شما دیگران را خواهید شناخت و دیگران هم شما را خواهند شناخت . شما کلیه مراحل زندگی را خواهید دید و درک خواهید کرد و در کلیه مراحل به پیشرفت خواهید پرداخت . مرگ چیزی بالاتر از پایان زندگی و در واقع یک آغاز جدید هست . زیرا وقتی که چیزی به پایان می رسد ، همیشه چیر دیگری جایش را می گیرد . ورود به بعد زندگی دیگر از طریق نو شدن و برخورد دار گشتن از آزادی میسر می گردد .
- زندگی یک انکشاف بی پایان است :
زندگی پیشرفت و انکشاف بی پایان و دائم است . در بعد بعدی زندگی شما دارای خاطره ای از زندگانی که در این دنیا داشته اید را خواهید داشت و بخاطر خواهید آورد که کیستید . اینکه بیاد دارید که شما کیستید ،خود حلقه ای است که بشما یادآوری می نماید که زندگی فرد ادامه دارد . خدا بی پایان است ، شما هم بی پایان هستید . هر گز در ابدیت ممکن نیست شکوه و زیبائی هائی را که در درونتان نهفته است تمام کنید .
-شما یک موجود جاودانی هستید :
پولس رسول می گوید:
مرگ وجود ندارد و تمام انسان ها جاوید هستند . هر طفلی که بدنیا می آید ، دارای زنندگی جهانین و یا الهی است که بشکل یک طفل در آمده است . وی در واقع خدائی است که از آسمان به زمین آمده است و در جامه خاکی ظاهر گشته است .
یگانه چیزی که شما در بعد بعدی زندگی با خود می برید ، حالت خودآگاهی ، یعنی آگاهی از خدا ، زندگی و جهان است .
- شما افرادی را که دوست می داشتید ،مجدا ملاقات خواهید کرد :
موقعی که به این دنیا آمدید بدست کسانی سپرده شدید که شما را مورد محبت و نوازش قرار داده و از شما مراقبت و پرستاری نموده و تا پایان دوران طفولیت ،تمام نیازهایتان را بر طرف کردند . آنچه که در یک سطح زندگی صادق است در تمام سطوح دیگر عالم صادق است . زیرا خدا محبت است . وقتی وارد بعد بعدی زندگی می شوید ، شما با پرستاران و پزشگان تربیت شده بر می خورید و آن ها شما را با زندگی نوین دیگری آشنا یتان می کنند . محبت جذب محبت می کند . شما کسانی را که دوست داشتید ،مجددا ملاقات خواهید کرد . چنانچه شما در این جا معلم حقیقت باشید ، در سرای دیگر هم معلم خواهید بود . شما به مسافرت پرداخته و بتمام کارهائی که در این دنیا انجام می دادید ، دست خواهید زد .تنها فرقی که بوجود خواهد آمد ، آن است که سرای دیگر در یک طول موج و فرکانس برتر و عالی تر فعالیت خواهد کرد . در آنجا خورشید و قمری نخواهید دید. زیرا زمان در آنجا با زمان دنیای خاکی فرق می کند . مثلا وقتی که به هنگام شب بخواب می روید، ذهن شما بسیار فعال است ولی آگاهی از روز را نخواهید داشت .
- کسانی که به اصطلاح مرده بحساب می آیند ،کجا هستند ؟
من در هنگام جان کندنشان در کنار بستر بسیاری از مردان و زنان بوده ام . من در هیچ یک از آن ها علامتی حاکی از اینکه دچار ترس و وحشت شده اند ، ندیدم . بطور غریزی و بطور اشراق ،آن ها احساس می کردند که وارد یک بعد دیگر و بزرگتر زندگی می شوند . تامس ادیسون ،هنگامی که جان می سپرد ،به دکتر خود گفت :
" آن طرف خیلی زیباست " .
ما باید به این حقیقت توجه کنیم که آن ها در کاخ دیگر پروردگار زندگی می کنند و فقط در اثر بوجود آمدن یک تحول بزرگتر، از ما جدا گشته اند . کسانی که مرده به حساب می آیند ، در اطراف ما می پلکند . انسان وقتی که خود را از شر قرن ها خرافاتی که در ذهنش انباشته شده است ،نجات داد ، در خواهد یافت که هستی او فراتر از زمان و مکان است که او به آن آشنائی دارد . آنگاه او حضور کسانی راکه اکنون آن ها را مرده می خوانند احساس خواهد کرد .
- مروری بر نکات مهم :
. چیزی به نام مرگ وجود ندارد . وقتی که انسان ها می گویند که شمامرده اید شما در واقع در یک تن چهار بعدی سرگرم فعالیت هستید .
. زندگانی شما جاودانی است . زندگی آغازی نداشته و پایانی هم نخواهد داشت . هم چنانکه خدا همیشه هست ، شما هم هستید.
. هر پایانی یک آغازی است . وقتی که زندگی در سطح این جهان پایان می یابد ،زندگی نوینی آغاز می شود .
. انسان بدن خود را با خود نمی برد . بلکه یک بدن تلطیف شده دیگری را در بر می نماید . انسان هر گز بدون بدن نیست .
. شما عزیزان خود را مجددا ملاقات خواهید کرد . محبت جذب می کند ، و شما به عزیزانتان خواهید پیوست .
. چنانکه در زندگی این دنیا احساس می کنید ،موقع خفتن گذشت زمان را احساس خواهید کرد ، در زندگی بعدی اصلا زمان وجود ندارد .
. ما نمی توانیم عزیزان خود راهمیشه در اختیار داشته باشیم . وقتی که آن ها راترک می گوئیم ، بایدبه آن ها "خدا به همراهتان" بگوئیم .
. هرگز نباید برای آن هائی که فوت می کنند غصه بخوریم و به سوگواری بپردازیم .بلکه بالعکس برای اینکه آن ها مجددا در خدا متولد می شوند ، خوشحال و شکر گذار باشیم .
. برای آن هائی که فوت کرده اند دست به نیایش بردارید و بدانید که محبت خدا با آن ها است . او آن ها را به کنار آب های آرام خواهد برد .
. شما به عزیزان در گذشته خود دینی ندارید تا برای آن ها اشگ بریزید و غصه بخورید . بلکه بالعکس ،دین شما به آن ها طلبیدن خوشی ، آزادی و برکات آسمانی و ابراز محبت خواهد بود .
. از درون سوراخ غم و تنهائی بدر آیید و محبت ، خوشی ، اعتماد و قدرت بیشتر برای مهر ورزیدن را جانشین آن سازید .
. بدانید که عزیزان شما در یکی دیگر از کاخ های بیشمار خدا بسر می برند . فقط فرکانس بالاتر ، ما را از آن ها جدا ساخته است .
. اطاق شما را برنامه های تلویزیون و رادیو پر کرده ، گو اینکه شما بدون ابزارهای لازم نمی توانید از این برنامه ها برخوردار شوید .هم چنین کسانی که به اصطلاح مرده خوانده می شوند ، در اطرافتان هستند و شما آن ها را نمی بینید .
. وقتی که انسان ها را مرده می خوانند ؛ در واقع نمرده و فقط در یک بعد بالاتر ذهنی بسر می برند .
. ما از یک جلال به طرف جلال دیگر رهسپاریم . سفر ما دائم به طرف جلو ، بطرف بالا و بطرف خداوند متعال است .
ادامه در فصل ششم