تفسیر نقد و تحلیل مثنوی معنوی استاد محمد تقی جعفری 2
منتخباتی از کتاب " هنر چیست ؟ ) تالیف تولستوی :
. مردمی که می اندیشند که منظور از کار و غذا لذت بخشودن است ، قادر نیستند معنی حقیقی تناول خوراک را در یابند .
.مردمی که فکر می کنند هدف هنر ،لذت است نمی توانند معنی و مقصد هنر را ادراک کنند .
. هنر کسب لذت نیست ،بلکه یکی از شرایط حیات است .
. هنر یکی از وسایل ارتباط میان انسان ها است .
. فعالیت هنر ،بر بنیاد استعداد آدمی قرار دارد که انسان با گرفتن شرح احساسات انسان دیگر ،از راه شنیدن یا دیدن ،می تواند همان احساس را که شخص بیان کننده و شرح دهنده تجربه کرده بود ،وی نیز همان احساس را تجربه نماید . . هنر افراد انسان را با احساساتی یکسان به یکدیگر پیوند می دهد .
. خوبی عالی ترین مقصد جاوید حیات ما است . مهم نیست که خوبی را از چه راهی بفهمیم .آنچه باید گفت این است که حیات ما جز کوشش برای وصول به خوبی یعنی سیر به سوی خداوند چیز دیگری نیست .
. مرد هنرمند باید بر سطح رفیعترین جهان بینی عصر خویش جای داشته باشد . و احساس را تجربه کرده باشد . و رغبت و اشتیاق و فرصت انتقال آن را داشته باشد و نیز در یکی از انواع هنر خداوند استعداد باشد .
. در جامعه ما سه چیز بتولید آثار هنر تقلبی کمک می کند :
الف - پاداش قابل توجهی که هنرمندان در ازاء اثار خود می گیرند و بالنتیجه حرفه ای شدن کار هنرمندان .
ب- نقد هنری
ج - مدارس هنری
. هنر باید زور و تعدی را از میان بردارد و تنها هنر است که از عهده این کار بر می آید .
. رسالت هنر در زمان ما ،عبارت از این است که از حوزه عقل این حقیقت را که سعادت انسان ها در اتحاد آن ها با یکدیگر است ،به حوزه احساس انتقال دهد و به جای زور و تعدی کنونی ،ملکوت خدائی و یعنی سلطنت ممحبت را مستقر سازد . همان محبتی که در نظر همه ما عالیترین هدف حیات بشری است .
- منتخباتی از کتاب "کودکی ،نوباوگی ،نوجوانی تولستوی":
. تنها خدا می داند که این آرزو های پاک روزگار جوانی تا چه اندازه خنده دار بود و چه کسی برای تحقق نیافتن آن ها مقصر است ؟
- منتخباتی از کتاب " جنگ و صلح شاهکار تولستوی " :
. هنوز این سوال را ماریا از خود نکرده بود که خداوند پاسخ آن را در دلش انداخت :
" هیچ چیز برای خود آرزو مکن ،آرزومند و حسود و مضطرب نباش .آینده مردم و سرنوشت تو باید برای تو مجهول باشد . اما چنان زندگانی کن که برای همه چیز آماده باشی .اگر اراده خداوند بر این تعلق گیرد که ترا در انجام وظایف زناشوئی نیازماید برای اطاعت از اراده او آماده باش. "
. هر ژنرال و هر سرباز در این دریای مردم خود را قطره ای می پنداشت و حقارت و کوچکی خود را احساس می کرد . ولی از طرف دیگر چون خود را بخشی از این واحد عظیم می دانست قدرت و عظمت خویش را احساس می نمود .
.آقای عزیز ،شما او را نمی شناسید ،او در این جا ،در وجود من ، در کلمات من است . او در وجود تو و حتی در کلمات تمسخر آمیزی است که تو هم اکنون بر زبان راندی .او وجود دارد ،اما درک او دشوار است .اگر این موجود که در هستی آن تردید داشتی ،انسانی بود ،دستش را می گرفتم و نزد تو می آوردم و بتو نشان می دادم . اما من انسانی فنا پذیر حقیر ،چگونه می توانم قدرت مطلق و ابدیت کامل و لطف و کرم بی نهایت او را بکسی که نابینا است یا به کسی که چشمش را برای دیدن او می بندد بعلاوه زشتی ها و معایب خویش را نیز نمی بیند و درک نمی کند ،نشان دهم ؟
. آری ، شناخت او دشوار است.در طی قرون متمادی ، از زمان آدم ابوالبشر تا عصر کنونی ، در راه شناسائی او کوشش ها و مجاهدت ها شده است و هنوز تا وصول به هدف راهی بی نهایت در پیش است . اما در میان این عدم ادراک و شناسائی تنها ضعف ما و عظمت او بخوبی آشکار است .
. او (خدا) بوسیله زندگی درک می شود و نه با عقل .
. عالی ترین خرد یک علم دارد . علم کل ،علمی که تمام دستگاه آفرینش و مقام انسانی را بوسیله آن توضیح و تفسیر نماید . برای آنکه چنین دانشی را در وجود خود پدید بیاوریم ،باید باطن خود را تهذیب و تطهیر کنیم و به این جهت قبل از دانستن باید ایمان داشت و در راه وصول به کمال کوشا بود .
. با چشم جان و دل در وجود باطن خویش تعمق کن و از خود بپرس که آیا از خویشتن راضی هستی ؟ آدمی چیست ؟ و به راهنمائی عقل تنها ،بکجا رسیده است ؟ شما جوانید ،شما ثروتمندید ، شما تحصیل کرده اید . از تمام نعمت هائی که بشما اعطا شده است ، چه استفاده ای کرده اید ؟ آیا از خود در زندگانی خویش راضی هستید ؟
. هر کس از زندگانی بیزار و متنفر است بایدآن را تغییر دهد و در تزکیه نفس خویش بکوشد و هر چه نفس پاکتر و مصفا تر شود ، به همان اندازه به حکمت و خرد آشنا می شود .
. استاد بزرگ چنین می خواند :
ما در معابد خود هیچ اختلاف درجه نداریم و تنها اختلافی که هست میان تقوی و گناه است . باید از ایجاد هر اختلاف که سبب نقض برادری و برابری می گردد ، اجتناب کرد . آری ، به کمک برادر خود هر کس می خواهد باشد ،بشتاب ،گمراهان را نصیحت کن ، دست افتادگان را بگیر . هرگز به برادر خود کینه و خصومت مورز ، مهربان و مودب باش .اخگر پرهیزگاری را در دل همه شعله ور ساز ،همنوعان و نزدیکان خود را در سعادت خویش شریک کن و بدان که هر گز غبارحسادت ،پاکی ،این لذت را تیره و مکدر نخواهد ساخت .
دشمن خود را عفو کن و از او انتقام نکش ،به وی نیکی کن ،اگر عالی ترین قانون را بدین طریق اجرا کنی آثار آن عظمت باستانی را که از دست داده ای باز خواهی یافت .
. اگر خداوند و زندگانی آینده ای وجود داشته باشد بناچار حقیقت و فضیلت و تقوی نیز وجود دارد و در این صورت عالی ترین سعادت انسانی در آن است که برای وصول به آن ها مجاهدت کند . باید زندگانی کرد ،باید دوست داشت ،بایدایمان داشت که تنها امروز در این کره خاکی زندگانی نمی کنیم بلکه از ازل در جهان زندگانی کرده ایم و تا ابد در آنجا (با این سخن به آسمان اشاره کرد )زندگانی خواهیم کرد . ما فقط در میان هیجان های زندگانی خود می توانیم به سه هدف اصلی نائل آئیم :
الف - خویشتن شناسی :
زیرا انسان تنها بوسیله مقایسه خود با جهان پیرامونش می تواند خویشتن را بشناسد .
ب - کوشش در راه تکامل خویش :
زیرا که آدمی فقط از راه مبارزه بسوی کمال می رود .
ج -کسب فضیلت اصلی ،عشق به مرگ :
زیرا فقط تصور زندگی می تواند بیهودگی و حقارت آن را بنمایاند و عشق فطری ما را بمرگ یا رستاخیز برای زندگی جدید تقویت نماید .
با وجدانی آرام و سعادتمند به بستر خواب رفته ام . پروردگار بزرگ ، به من کمک کن تا طریق تو را به پیمایم ، با سکون و آرامش خیال و ضمیر ، بر خشم وغضب غالب شوم . با کف نفس از شهوات بپرهیزم . از آشوب و غوغای دنیا کناره گیری کنم ، اما از خدمات دولتی از نگرانی های خانوادگی بگذرم و روابط دوستی را نبرم از امور مالی و اقتصادی خود جدا نشوم .
. به مکانی میروم و عبادت می کنم . اگر نتوانستم به آن محل انس و علاقه بگیرم و عادت پیدا کنم ، براه خود ادامه خواهم داد تا وقتی پای من قدرت رفتن دارد پیش می روم و سپس در گوشه میافتم و می میرم و سر انجام به آن ساحل جاودانی و ارام می روم که در آنجا از غم و اندوه و آه و ناله خبر و اثری نیست .
. آیا در آن روح کودکانه حساس که با این حرص و ولع تمام متنوع ترین تاثرات زندگی را جذب می کرد و از آن خود می ساخت ، چه روی می دهد ؟اما او بسیار سعادتمند بود .
. هر کس را خداوند بخواهد نابود کند ، عقلش را می گیرد .
.هنگام نزدیکی خطر همیشه انسان با دو ندای وجدان مواجه است :
1- وجدان با بیان منطقی می گوید که تو باید در باره کیفیت این خطر و وسیله رفع آن بیندیشی .
2- ندای دومی وجدان که منطقی تر است می گوید که اندیشه خطر بسیار دشوار است و رنج آور .زیرا پیش بینی امور و نجات از جریان عمومی حوادث در قدرت آدمی نیست . پس بهتر آن است که تا وقتی بدبختی و مصیبتی فرا نرسیده است به آن وقعی نگذاری و به آنچه مطبوع و دلپذیر تست بیندیشی . انسان در تنهائی و عزلت تسلیم ندای اول و بر عکس در اجتماع تسلیم ندای دوم وجدان می شود . وضع مردم مسکو نیز در آن موقع چنین بود و شاید مدت ها بود که در مسکو مانند آن سال جشن بپا نشده بود .
. جسم ما ماشینی است برای زندگانی . طبیعت آن را برای این منظور ساخته است . روح را در آن آسوده و راحت بگذارید تا خود از خویشتن دفاع نماید . او به تنهائی بیشتر از خود دفاع می کند تا اینکه شما با دارو آن را فلج سازید .
. تئوری انتقال اراده توده ها به رجال تاریخی فقط تفسیر و تاویل یعنی فقط توضیح و تبیین کلمات سوال بوسیله کلمات دیگر است . علت حوادث تاریخی چیست ؟
قدرت . قدرت چیست ؟
قدرت ،مجموعه اراده های منتقل شده به رجال تاریخی است . تحت چه شرایطی اراده تمام مردم به یک نفر منتقل می شود ؟ تحت شرایطی که این شخص اراده تمام مردم را بیان کند . یعنی " قدرت ، قدرت است "
منتخباتی از کتاب " چه باید کرد ؟ " تولستوی :
عشق یا بگفته دیگر ؛تمایل و کشش روح به سوی همدردی بشری و موافقت و پیوستگی مردم ،تنها قانون عالی زندگی است . این را همه کس می داند و در اعماق روحش حس می کند . مخصوصا این پدیده در اطفال اشکارتر است . طفل تا زمانی که هنوز در میان دندانه های چرخ فساد و ریاکاری معنویات فاسد دنیای کنونی خرد نشده ،بر این حقیقت واقف است .
.وقتی قصد کمک به بینوایان کردم خود را شبیه آدمی می دانستم که در گل و لای فرو رفته و در همان چال می خواهد دیگری را از باتلاق بیرون کشد . تکاپوهایم همه ثابت می کردند که اتکاء بر زمینی سست و نا ثابت دارم . یقین داشتم که باید زندگی دیگران را درست کنم تا زندگی شخص خودم نیز به همراه آن بهتر شود . بسیار رنج آور است که آدم ویلای خود را در محلی بنا کند که اطراف آن مردم در کلبه هائی از پهن و کود بسر می برند و برای گرم کردن خود چوب ندارند .
. اگر بگوئیم که امروز ثروت ،نماینده مقدار کاری است که مالک آن انجام داده یا اشتباه می کنیم و یا آگاهانه و با علم بر علت ،دروغ می گوئیم .