عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

مروری بر زندگی عرفا و دانشمندان و دقیق شدن در گفتار و کردار آن ها ، با تاکید بر این حقیقت که تنها از راه علم و دانش نمی شود به حقیقت پی برد و باید عشق هم داشت . عشقی که عبارت از اخلاص و محبت نسبت به خدا و جز او کسی را ندیدن ؛ است .
سرزمین ما بزرگان و دانشمندان و عرفای بسیاری را در دامان خود پرورده است که در جهان نام آور بوده اند . اگر ارسطو با عنوان معلم اول ؛ در یونان می زیسته است ؛ معلم ثانی با نام فارابی و معلم ثالث با نام میرداماد در کشورمان ایران می زیسته اند و مایه افتخار ما ایرانیان بوده اند .
در این وبلاگ ؛ زندگی و آثار ؛ رفتار و کردار آن ها در گذر ایام در حد امکان شرح داده خواهد شد . امید است که مورد قبول علاقمندان قرار گیرد .

حکمت تئوری و حکمت عملی

جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۸، ۰۶:۴۰ ب.ظ

 

حکمت : 

 

شیخ بهائی در کلاس درس ملاصدرا می گفت که :

حکمت ، ترازوئی است که یک کفه آن ایقان (یقین کردن ) و کفه دیگر آن انکار و شاهین ترازو نیز حیرت است . 

منظور از ایقان = یقین حاصل کردن است 

انکار = منکر چیزی شدن است 

شاهین ترازو ، خود دانشجو است که از سنگین شدن هر یک از کفه ها ، حیرت می کند . 

کسی که حکمت تحصیل کرده و به آن عمل نکند ،بی شک در سنگلاخی قدم بر می دارد که خطر سقوطش و انکار هر چیزی حتی انکار دین ، بسیار زیاد است .باید حکمت را به کار بست . 

برای مثال می توان از اشعار شاعر بزرگ ایران ، حافظ شیرازی مدد جست . شمس الدین محمد حافظ شیرازی که در جوانی تحصیل حکمت می کرد ، بدون این که به آن عمل کند ، دچار شک و تردید ،و سپس انکار شد . و حتی منکر قدرت و توانائی خدا شد و شعر زیر را سرود : 

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت 

آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد 

حافظ در شعر فوق بطور صریح منکر علم و توانائی شده و خلقت هستی را محصول خطای خداوند می داند  . ولی پس از آن که حافظ شروع به عمل کردن نمود و حکمت را در زندگی خود بکار بست ، متوجه خطای خود گشته و شعر زیر را سروده است : 

نیست در دایره یک نقطه خطا از کم و بیش 

که من این مسئله بی چون و چرا می  بینم 

این شعر نشان می دهد که شاعر از خواب جهالت بیدار شده و چشم و گوش بینا و شنوا پیدا کرده و مسئله را به خوبی درک کرده است و دانسته است که شعری را که در جوانی شروده است نتیجه نادانی و غرور بی جای او بوده است . او حکمت تحصیل کرده بود ، ولی به آن عمل نکرده بود . 

فرقه ملامه : 

فرقه ای از عرفا بودند که هر گونه تظاهر و خودنمائی را خود را بر حذر می داشتند و سعی می کردند که حتی بعد از مرگشان نیز چیزی از خود بجای نگذارند . حافظ نیز پس از زسیدن به شاهراه حقیقت ، عضو این فرقه گردید و حتی یکی از غزل هائی را که سروده بود ، ثبت نکرد . عرفای فرقه ملامه حتی باقی ماندن نوشته و شعری را از خویش دلیل بر خودخواهی می دانستند و معتقد بودند که علاقه به حفظ نام بعد از مرگ ، خود پرستی است .

حافظ توانست خود را به مرحله ای برساند که تردید را از خود دور کند .ولی برخی از شعرا مانند خیام ، نتوانستند خود را از مرحله تردی بالاتر ببرند . زیرا که آن ها ضمن تحصیل حکمت ، دست به عمل نزدند و در صدد اصلاح خویش بر نیامدند . 

حکمت عملی :

حکمت عملی در درجه اول عبارت است از :‌  

 

1- انجام واجبات دین بطور کلی

2- پرهیز از هر چیزی که نفس هوسباز انسان برای خوشی خود طلب می کند . 

شاعر معروف ایران ، خیام ، تا آخر عمر خود در مرحله تردید ماند و از آن بالاتر نرفت .شاید خیام مرد نتبلی بوده، و برای این که جد و جهد نکند ، منکر لزوم همه نوع جدیت شد و گفت : 

از آب و گلم سرشته ای من چه کنم 

این پشم و قصب تو رشته ای من چه کنم 

 هر نیک و بدی که از من آید به وجود 

تو بر سر من نوشته ای من چه کنم 

و با این طرز فکر برای اصلاح خود کوششی نکرد و قائل بر این شد که هر چه هست از سوی خداست و یکباره جبری شده و می گوید : 

آدمی در زندگی خود دارای کوچکترین اختیار نیست . این عقیده یک نتیجه منفی دیگر در بر دارد و آن تردیدی است که خیام نسبت به علم و قدرت خداوند پیدا کرده است . 

توضیح میرداماد راجع به ابلیس : 

میرداماد می گوید که : خداوند خیر محض است و از خیر محض ، غیر خیر به وجود نمی آید . منتها ، چون ما مثل خداوند ، عالم و دانا به همه امور نیستیم ، نمی توانیم به خیر و فائده تمام اشیاء پی ببریم . ما تصور می کنیم که مثلا مار افعی برای ضرر و شر آفریده شده است . در صورتی که چنین نیست . این جانور برای ابناء بشر دارای فایده است . چون عده ای از جانوران موذی مثل موش صحرائی را از بین می برد . 

 

اگر در خلقت عالم چیزی به نظر ما بدون فایده یا مضر جلوه می کند ،دلیل بر نادانی ما نسبت به فایده و سود آن شیئی است و هر قدر فهم ما وسعت پیدا کند ، و علقمان قوی شود ، بیشتر به فوائد اشیائی که تصور می کردیم مضر است ، پی می بریم . در زمان کودکی ، چون فهم انسان نسبت به مسائل بسیار ضعیف است از همه چیز حتی از سایه خودش نیز می ترسد . رفته رفته با بزرگ شدن جسم و باز شدن ذهن و قدرت پیدا کردن نیروی فهم ، ترس ها کمتر و کمتر می شوند .

شک نیست که این دستگاه با عظمت خلقت ، برای فایده ای مخصوص آفریده شده است ، ولی ما از علت پیدایش آن اطلاعی نداریم . اگر بگوئیم که خدا از این جهت جهان را آفریده تا او را بشناسند ، به خدا توهین کرده ایم . زیرا خدا از همخه کس و همه چیز بی نیاز است و نیازی به شناساندن خود ندارد . ما احتیاج داریم که دیگران ما را بشناسند . برای اینکه ما ناقص هستیم و حتی این موضوع برای پیامبران نیز قابل درک نبود .

نتیجه اینکه :

عقل ما قاصر از فهم فواید تمام چیزهائی است که خداوند به وجود آورده است . آفریدن قوای روحی ما از جمله نفس اماره که ما از آن به " ابلیس " تعبیر می کنیم نیز بطور حتم دارای فوائد است . نفس اماره موقعی نوع بشر را تحریص به ارتکاب گناه می کند که اختیارش از دست خارج گردد . و تا وقتی که اختیار نفس در دست عقل شریف است ، وجودش زیان ندارد .بلکه دارای فایده است . چون بر اثر همین نفس اماره است که انسان تبدیل لا یتحلل غذا می خورد و اگر نفس اماره طلب غذا نکند ، انسان از بی غذائی خواهد مرد . در اثر دستور نفس اماره است که آدمی ازدواج می کند که در غیر این صورت نسل انسان قطع می شد .

بنابراین :

نفس اماره تا وقتی که اختیارش در دست عقل شریف است ، دارای فایده است و به انسان ضرر نمی رساند و او را به سوی گناه سوق نمی دهد .

اگر خداوند  ابلیس را برای تولید شر و  بدی می آفرید و به او امر می کرد که به انسان سجده کند ، آیا امکان داشت که ابلیس بتواند از اجرای امر خداوند امتناع و سر پیجی کند ؟ نفس اماره یا ابلیس را خداوند برای این آفریده که ممد زندگی نوع بشر گردد و برایش نافع شود و نه او را گمراه کند .

شیطان به دست انسان به وجود می آید و نه به دست خداوند . زیرا ما شیعیان ، عدل را از اصول دیانت می دانیم و خدا یعادل یک موجود موذی جون ابلیس را برای گمراه کردن نوع بشر نمی آفریند . ابلیس زاده آدمی است و نه مخلوق خداوند و هنگامی که نفس اماره از اطاعت عقل شریف آدمی خارج شد و سرکش گردید ، و انسان را مجبور کرد تمام هوس هایش را به موقع اجرا گذارد می شود " ابلیس |" .  

 

علائم پایان دنیا :

شیخ بهائی و میرداماد سعی می نمودند به مردم بفهمانند  که پایان دنیا علائمی دارد . از علائم غیر قابل تردید آن ؛ این است که خورشید دیگر به دور زمین نمی گردد و در یک نقطه آسمان توقف کرده و ثابت می ماند .در نتیجه درازای روز به پنجاه هزار سال می رسد . این موضوع را نظریه های علمی امروز نیز تایید می کند و روزی خواهد آمد که حرکت وضعی زمین متوقف شود . همانطور که حرکت وضعی ماه نیز متوقف شده است . 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی