عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

مروری بر زندگی عرفا و دانشمندان و دقیق شدن در گفتار و کردار آن ها ، با تاکید بر این حقیقت که تنها از راه علم و دانش نمی شود به حقیقت پی برد و باید عشق هم داشت . عشقی که عبارت از اخلاص و محبت نسبت به خدا و جز او کسی را ندیدن ؛ است .
سرزمین ما بزرگان و دانشمندان و عرفای بسیاری را در دامان خود پرورده است که در جهان نام آور بوده اند . اگر ارسطو با عنوان معلم اول ؛ در یونان می زیسته است ؛ معلم ثانی با نام فارابی و معلم ثالث با نام میرداماد در کشورمان ایران می زیسته اند و مایه افتخار ما ایرانیان بوده اند .
در این وبلاگ ؛ زندگی و آثار ؛ رفتار و کردار آن ها در گذر ایام در حد امکان شرح داده خواهد شد . امید است که مورد قبول علاقمندان قرار گیرد .

تفسیرغزلی از مولانا جلال الدین رومی

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۰۸ ب.ظ

بجوشید بجوشید که ما بحر شعاریم 

بجز عشق بجز عشق دگر کار نداریم 

مولانا در این غزل، میفرماید که:

ای انسان ، ای اشرف مخلوقات ، اجازه بده که این عشق ، این برکت زندگی ، این آب زندگانی از درونت جوشیده و بالا بیاید تا در فضای یکتائی با خدا یکی شوی و طعم و لذت وحدت و یگانگی را به چشی . برای این که ما انسان ها ، دریای نشانی های عشق ، خدا ، و وحدت هستیم . 

شعار به معنای نشان و نشانی و علائم است . ما نشانی های این یگانگی و وحدت را می شناسیم . این نشانی ها ؛ برکت ،شادی ، عشق ، عدالت ، نبوغ و . . . است که از طریق انسان به جهان فرم و دنیای بیرونی ریخته می شود . 

اما عشق چیست ؟

عشق ؛ زائیده شدن از ذهن به عنوان هشیاری و یگانگی و اتحاد با خدا و تجلی و بروز و ظاهر شدن این یگانگی از طریق انسان در جهان بیرون است . 

هر چه هست ، انسان است و هرچیزی که هست ، برای انسان است .جهان برای انسان آفریده شده است .درختان ، جمادات ، حیوانات و هر چه که در کائنات است ، همه در انتظار زائیده شدن انسان از ذهن و حضور او در جهان یکتائی و خلاقیت او از طریق انرژی زنده زندگی هستند . پس چرا غافل بمانیم از خویشتن خویش ؟ چرا غافل بمانیم از اصل خود ؟ چرا بیدار نشویم ؟ چرا تا در این جهان خاکی هستیم ، بیدار نشویم ؟ و بقدری وقت را تلف کنیم که بیدارمان کنند ؟ 

مولانا می فرماید که ما را بجز عشق ، دراین جهان کاری نیست . تکرار دوبار کلمه "بجز عشق "و یا " بجوشید " ، تاکید مولانا است که شاید ما را در جهت بیداری هر چه سریعتر یاری کند . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۰۸
ایوب تفرشی نژاد

نشانه های عاشق بودن چیست ؟

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۳۷ ب.ظ

نشانه های عاشق بودن چیست؟

اگر شما واقعا عاشق باشید، احساس کمبودی نخواهید داشت .زیرا که عشق  ارضا کننده و کامل است .اگر احساس کنید که به چیز بیشتری نیاز دارید ،پس شکافی وجود دارد .اگر احساس کنید که چیز بیشتری باید انجام شود و تجربه شود ،پس عشق در حد تصور است و نه در حد واقع . تصور شما بر این است که عاشق هستید ،اما نشانه ها دال بر این است که نیستید . 

عاشق بودن دارای سه نشانه است : 

- اغنای محض : 

کسی که عاشق است ، به هیچ چیز دیگری نیاز ندارد . 

- آینده وجود ندارد : 

همین لحظه عشق ابدیت دارد ، نه فردا ، عشق امری است که در زمان حال اتفاق می افتد .

- وجودت از میان بر می خیزد :

وقتی که عاشقی ، دیگر وجود نداری . اگر هنوز وجود داشته باشی ، معنی اش این است که هنوز وارد معبد عشق نشده ای . 

اگر توانائی عاشق شدن داشته باشی ،به چیز دیگری نیاز نداری . زیرا که عشق تبدیل به دری می شود ، درست مثل هر مراقبه ای . 

مراقبه چه می کند ؟

مراقبه اغناء تان می کند ، امکان می دهد که در زمان حال بسر برید و نیز نفس انسان را مقهور می کند . بنابراین می توان گفت که عشق یک روش طبیعی برای مراقبه است . 

برای من ، عشق همان مراقبه است . بنابراین امتحانش کن . با معشوقت به مراقبه بنشین . هروقت که با معشوقت به سر می بری در مراقبه عمیق بسر ببر . حضور هم را تبدیل به حالت مراقبه کنید . ساکت باشید و حضور هم دیگر را وسیله ای برای کنار گذاشتن ذهن کنید . فکر نکنید .وقتی معشوق با شماست اگر به فکر کردن بپردازی ،آن وقت معشوق با شما نخواهد بود .با هم خواهید بود ولی فرسنگ ها دور از هم . 

عشق حقیقی یعنی توقف فکر . وقتی با هم هستید فکر را کنار بنهید . در چنین حالتی است که به هم نزدیک خواهید بود .آن وقت دفعتا یکی خواهید شد . آن وقت بدن های شما ، شما را از هم جدا نمی کند .در اعماق بدنهایتان کسی مرزها را در هم می شکند . سکوت ،شکننده این مرز است .این اولین چیز .

روابط خودتان را به یک پدیده مقدس تبدیل کنید . وقتی واقعا عاشق باشید ،معبود عشق الهی می شود . اگر چنین نباشد پس بدان که این عشق نیست ، امکان ندارد رابطه عاشقانه یک چیز قبیح نیست . آیا هرگز نسبت به محبوبتان احساس تکریم و ستایش کرده اید ؟ تکریم و ستایش ، دومین چیز است . 

در حضور معشوق و محبوب احساس ستایش  کنید . اگر نتوانی تقدس را در وجود محبوبتان به بینید پس این تقدس را در هیچ کجا نخواهید دید . چگونه خدا را در یک درخت خواهی دید . اگر هیچ رابطه ای بین تو و درخت وجود نداشته باشد ؟ اگر بتوانی خدا را در معشوق حس کنی ، دیر یا زود او را در همه جا حس خواهی کرد . زیرا همین که این باب برای اولین بار گشوده شود ، همین که نظری به خدا در هر شخصی بیندازی ،دیگر قادر نخواهی بود که این نظر را فراموش کنی و به علت همین ، آن وقتا همه چیز تبدیل به دری برای ورود می شود و به همین علت است که من می گویم عشق خود مراقبه است .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۳۷
ایوب تفرشی نژاد

حقیقت

پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۸ ب.ظ

اوشو می گوید : 

اولین چیزی که برای یک شخص  روشن ضمیر روی می دهد، یک خنده عمیق و شکمی است . بخاطر این حماقت محض که او در جستجوی چیزی بوده که در درون خودش است . او قرن ها آن چیز را در درون خود حمل کرده است  ولی هر گز به آن جا نگاه نکرده و به سراسر جهان نگاه کرده است ،در حال حمل گنجینه ای در درون خود که طی یک دقیقه قابل دسترسی است .

چشمانت را به بند .

                   

                       ساکت باش ،

                                       و

                    

                  آن آنجاست .

 

حقیقت حقیقت حقیقت  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۸
ایوب تفرشی نژاد

خود شناسی چیست ؟

پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۳۸ ب.ظ

انسان در قبال هیچ چیز ، هیچ سازمانی ، هیچ دینی یا حزبی مسئول نیست . یگانه مسئولیت انسان ،"شناخت خود "یا" خودشناسی "است .

خودشناسی چیست ؟ 

خودشناسی ؛ دقت کردن انسان به  احساسات ، گفتار و عملکرد خود و سعی در شناخت آن ها و دلیل بوجود آمدن آن ها است .انسان تنها موجودی است که می تواند بسیاری از چیز ها را در درون خود نگه دارد و واقعیت را آنطوری که هست نشان ندهد . رفتار انسان می تواند بنا به دلایلی باشد که از آن جمله می تواند ؛ تایید دیگران ، تمجید دیگران ، نمایش خود ، خود ستائی ، جلب توجه ، کینه و انتقام و ..... 

 

هر احساسی ، گفتاری و رفتاری که برای گرفتن تایید ، تحسین و تمجید از دیگران  و یا برای ترس از قضاوت  و یا نمایش خود ،فریب دادن دیگران برای بدست آوردن چیزی و یا به سبب کینه و نفرت از دیگران ،انجام می شود ، "منیت" است که به آن " ایگو " یا "خودخواهی" نیز می گویند .

منیت مانع از نمایان شدن عشق می شود . و مراقبه ،تنها راهی است که کمک به شناخت خود می کند. 

سقراط می گوید که : 

شناخت ،آغاز زیبائی است . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۸ ، ۱۴:۳۸
ایوب تفرشی نژاد

روح چیست ؟ در کجای بدن قرار دارد ؟

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۵۶ ب.ظ

باید توجه داشت که روح در هیج جای بدن نیست . بلکه ، بدن است که در روح قرار دارد .روح پدیده ای بزرگتر از جسم است . این روح است که جسم انسان را در بر گرفته است . روح انسان ها با هم تفاوتی ندارند . انسان ها در هستی زندگی می کنند . انسان در اقیانوس روحی یگانه غوطه ور هستند ، و روحی واحد ، همگی انسان ها را در بر گرفته است . در جهان تنها یک انرژی وجود دارد . انسان ها دارای جسم متفاوت و روح یکسانی هستند . این درست مانند جریان برق است که در درون لامپ ، رادیو ، و .... می گردد و هزار و یک کار انجام میدهد . گرچه پنکه و لامپ با هم فرق دارند ولی نیروئی که آن ها را به جریان می اندازد ، یکی است . ما انسان ها یک انرژی واحد هستیم . ظاهرمان متفاوت است ولی حقیقت ما یکی است . اگر به مظروف نگاه کنیم ، دارای رویاهای متفاوت هستیم و نمی توانیم در این رویا ها شریک شویم . 

من جاه طلبی ها ی خودم را دارم و شما جاه طلبی های خودتان را . و نمی توانیم در رویاهایمان شریک شویم .یلکه رویاهایمان با هم تناقض دارند . 

جاه طلبی های ما متفاوت است اما اگر محتوا را کنار بگذاریم و فقط به آگاهی ، به آگاهی خالص ، به آسمان بی ابر نگاه کنیم ، آن وقت شما و من کجا هستیم ؟ آن وقت ما باهم یکی خواهیم بود .هوشیاری ، جهانی و همگانی است . تنها نا هوشیاری است که به صورت شخصی و خصوصی وجود دارد . 

آگاهی و هوشیاری ، جهان شمول است . روزی که به یک انسان حقیقی تبدیل شوید ، یک انسان جهان شمول خواهید شد . این معنای مسیح است : 

" انسان جهان شمول ، پسر خداست " 

و این معنای بودا است : 

" انسان جهان شمول ، کسی است که به آگاهی مطلق و کامل رسیده است . " 

اما انسان ،ماشینی متفاوت است . این نکته را باید درک کرد که : 

" اگر من سر درد داشته باشم ، شما سرتان درد نخواهد گرفت . حتی اگر شما عاشق من باشیذ ، نمی توانید در سر درد من شریک یا سهیم شوید .اگر من عاشق شما باشم ، باز نمی توانم درد کلیه شما را حس کنم اما اگر ما دو نفر در کنار هم به مراقبه بنشینیم و لحظه ای برسد که من در ذهن خود محتوایی نداشته باشم و ذهن شما هم خالی شده باشد ، در این لحظه دیگر ما دو نیستیم . 

آن هائی که مراقبه می کنند ، به صورت جدا و منفرد این کار را یعنی مراقبه را شروع می کنند ، اما در پایان یکی می شوند . 

" اوشو " 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۸ ، ۱۲:۵۶
ایوب تفرشی نژاد

شمس تبریزی

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۲۵ ب.ظ

همه عالم در توست 

                        چون خود را دانستی 

                                                       همه را دانستی 

 

از منصور حلاج نقل است که می گوید : 

 

انا الحق 

 

محبوبم را به چشم دل دیدم 

                       

گفتم : تو کیستی ؟

                                                     گفت : تو 

.......

گفتم شراب وصل به اوباش می دهند ؟ 

با خنده گفت : بنده او  باش می دهند " عطار نیشابوری " 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۸ ، ۲۰:۲۵
ایوب تفرشی نژاد

افلاطون و استادش سقراط در این عقیده اصرار داشتند که برای هر نوعی از انواع موجودات ، اعم از انسان و غیر انسان ، یک فرد مجرد عقلانی است در عالم مفارقات عقلی که نوع در تحت تدبیر و پرورش آن فرد است و ربط و علاقه او به نوع ، مانند تعلق تدبیر و پرورش آن فرد است و ربط و علاقه او به نوع مانند تعلق تدبیری نفس ناطقه است به بدن انسان .آن افراد مجرد علوی عقلانی را در اصطلاح فلسفه قدیم ؛ "مثل افلاطونی و ارباب انواع و عقول متکافثه" می گویند .

. نفس ناطقه انسانی = جان آدمی

عالم اسماء و صفات به اصطلاح عرفا اولین مقام تجلی ذات حق تعالی است از وحدت در کثرت که آن را مرتبه نفس رحمانی و فیض اقدس می گویند .

مثل معلقه به فلسفه اشراق مربوط است اما مرادف مثل افلاطونی نیست . بلکه مراد عالم مثال و خیال منفصل است که آن را عرفا ، "عالم ملکوت" نیز می گویند . و مثل افلاطونی داخل عالم عقول است که "عالم جبروت" گفته می شود و برتر و عالی تر از ملکوت است . چنانکه عالم لاهوت مافوق جبروت و عالم ناسوت مادون عالم ملکوت است .  

آنچه را که حکمای اشراق در باره مثل افلاطونی و ارباب انواع گفته اند ،عرفای اسلامی در عالم اسماء و صفات الهی و اعیان ثابته می گویند . یعنی می گویند که هر موجودی از موجودات اعم از حیوانی و غیر حیوانی در تحت تدبیر و تربیت اسمی و صفتی از اسماء  صفات الهی است که در کسوت موجودی محسوس ظاهر و متجلی شده و آن موجود مظهر و جلوه گاه همان اسم و صفت است .

همچنین افراد مختلف انسانی هر کدام مظهر و آئینه نمودار اسمی و صفتی از اسماء و صفات الهی اند . 

در هوای غیب مرغی می پرد 

 سایه او بر زمین می گسترد 

مرد خفته روح او چون آفتاب 

بر فلک تابان و تن در جامه خواب 

..........

در چه دنیا فتادند این قرون 

عکس خود را دیده هر یک چه درون 

عکس در چه دید و در بیرون ندید 

همچو شیر گول اندر چه دوید 

از برون دان هر چه در چاهت نمود

ورنه آن شیری که در چه شد فرود 

برد خرگوشیش از ره کای فلان 

در تک چاه است آن شیر ژیان 

خلاصه اینکه ؛ به عقیده نگارنده ، روح مقصود حکمای اشراق از " مثل افلاطونی و ارباب انواع " با آنچه حکما و عرفای اسلامی در " اعیان ثابته " و " عالم اسماء و صفات " الهی گفته اند ، یکی است . فقط اختلاف در الفاظ و کلمات است . و عمده نظر محققان فلسفه و عرفان در این مباحث متوجه قاعده "سلسله الترتیب" و کیفیت صدور کثرت از وحدت است . برای اینکه می گویند : 

" الواحد لا یصدر عنه الا الواحد " 

و خلاصه عقیده آن ها دراین باره آن است که صدور کثرت را از مبدا واحد بسیط واجب الوجود به این جهت توجیه می کنند که آن ذات واحد ، چون مستجمع جمیع کمالات است که از آن به " اسماء صفات الهی " تعبیر می شود ، هر صفت کمالی منشاء وجود موجودی خاص می گردد . و اعیان ثابته همان ماهیات باشد که لوازم اسماء و صفات الهی است . مثلش این است که فرض کنیم دانشمندی به تنهائی جامع چندین علم و هنر مختلف باشد و در هر رشته از فنون خود ، گروهی شاگردان مخصوص تربیت کرده باشد مثلا جمعی فقط شاگردان دست پرورده پزشگی و جماعتی فقط تربیت یافتگان هیئت و نجوم و عده ای تنها شاگرد درس ادبیات . هم چنین هر یک از اسماء و صفات که همه در ذات بسیط الهی به حالت بساطت و حدانی به یک وجود موجود باشند ، در مقام ظهور بصورت نوعی یا شخصی تجلی و آن را تربیت  کنند و آن نوع یا آن شخص آئینه و مظهر و آیت وجود و در تحت تدبیر و تربیت آن اسم و صفت باشد . و ممکن است که یک تن مظهر همه علوم و هنرهای آن استاد دانشمند باشد و این خود مثل تربیت کون جامع است که عرفا " حضرت انسان " می گویند . 

قوس صعود و نزول یا سفر استکمالی نفس از عالم مجردات به جهان مادی جسمانی ، بیشتر حکمای الهی و عرفا و متصوفه از آن جمله مولوی ، معتقدند که نفس ناطقه ملکوتی و لطیفه روح انسانی در آغاز وجودش ذاتا مجرد است و به سیرو سفر استکمالی و پیمودن قوس نزول از عالم نورانی مفارقات که در زبان شریعت به " عالم امر " تعبیر شده است ، مطابق آیه کریمه 

" یسلونک عن الروح قل الروح من امر ربی " 

به جهان ظلمانی خاک فرود آمده و به بدن انسانی تعلق گرفته است . برای اینکه به مقام کامل انسانی یا انسان کامل که کون جامع و اشرف مخلوقات است برسد . 

" تله در خاک نهادند که عنقا گیرند . " 

و جسم نیز از پرتو لطافت ذاتی روح تلطیف می شود  و همان روح لطیف که صافی پاک شده باشد باز با پیمودن صعود به مرجع اصلی باز می گردد که ؛

" انا لله و انا الیه راجعون " 

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک 

دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم 

عرفا و حکمای الهی و نیز مولوی می گویند که ؛

آن روح مجرد علوی در باطن باهمان عالم نورانی مجردات علوی رابطه دارد و این رشته ارتباط منتهی به ذات واجب الوجود و نور الانوار می گردد.ولیکن به سبب فرود آمدن در عالم سفلی و تعلق و آمیزش با مادیات و تاثیر قوای طبیعی حیوانی ، کم کم تیرگی و ظلمت بر وی چیره می شود و او را از عالم پاک روشن ، دور می سازد و بدین سبب در درون خود عذاب  شکنجه مرغ محبوس را احساس می کند و می نالد و هوای بازگشت به وطن اصلی خود می کند . و چون بوسیله جهد و کوشش خود یا به سبب دستگیری مردان  خدا از آلایش های جسمانی پاک و صافی شد ، باز به مرجع اصلی ، همان عالم نورانی رجوع می کند . 

روح باز است و طبایع بازها 

دارد از زاغان تن بس داغ ها 

زین بدن اندر عذابی ای پسر 

مرغ روحت بسته با جنس دگر 

......

جان ز هجر عرش اندر فاقه ای 

تن ز عشق خار بن چون ناقه ای 

جان گشاید سوی بالا بال ها 

تن زده اندر زمین چنگال ها 

زین کند نفرین حکیم خوش دهن 

بر سواری کو فرو ناید ز تن 

- چالیش عقل با نفس و کشمکش روح با تن : 

مولوی کشمکش ما بین روح و تن یا نتازع میان صورت و معنی و چالیش عقل را با نفس به تنازع مجنون با ناقه تشبیه کرده است . که مجنون سوار بر ناقه ، سوی لیلی می رفت ولی چون شتر هوای بچه اش را کرده بود ؛ تا مجنون لحظه ای غافل می شد ، و در عالم خلسه فرو می رفت ، راه رفته را بر می گشت و در نتیجه راه کوتاه را تا سه روز نتوانستند به مقصد رسیدن تا اینکه مجنون خود را از شتر بزیر انداخت و پیاده سوی لیلی رفت . آری ، سیرو سفر و سلوک عابد و زاهد بر ناقه است و سفر عاشق بر براق جذبه الهی است که اثرش از اجتهاد جن و انس افزونتر است . 

- طریق رهائی از رنج تعلقات دنیوی و شکنجه های درونی روان انسانی :

علت اساسی این همه رنج در درون بشر همان دور افتادن از معارف روحانی و معنوی است . باید فریب شهرت نام و تعظیم خلق و جاه و جلال دنیوی را نخورد تا روح آسوده و فارغ بال شود و پر و بال او گل آلود نشود . اما طریق رهائی از این مخمصه ها  و آزاد شدن از این گرفتاری ها که بر پر و بال آن طایر ملکوتی پیچیده و او را در خروش و ناله افکنده به اعتقاد مولوی دو چیز است : 

. جهد و کوشش و ریاضت خود شخص در اکتساب علوم  و معارف و فضایل اخلاق انسانی 
. هدایت و دستگیری مردان خدا و یاری برگزیدگان الهی است . که طریقه دوم سالم تر و بی خطر تر و نزدیک تر به سر منزل مقصود است . چون روح از بند ماده و مادیات رهائی یافت ، پرواز او در بهشت جاویدان و در فضای نورانی بی نهایت بر فراز آسمان ها است .

آن توئی که بی بدن داری بدن 

پس مترس از جسم جان بیرون شدن 

روح دارد بی بدن بس کار و بار 

مرغ باشد در قفس بس بیقرار 

باش تا مرغ از قفس اید برون 

تا به بینی هفت چرخ او را زبون 

آن وقت است که آدمی در حال حیات مصداق این گفته مولوی می شود : 

بحر علمی در غمی پنهان شده 

در دو گز تن عالمی پنهان شده 

منظور مولوی از " بیرون رفتن جان از جسم " اعم از موت ارادی و اجل محتوم طبیعی اضطراری است  . اما در قسم دوم آنگاه که شخص به آن مرتبه رسیده باشد که هفت چرخ او را زبون و خاضع شده باشد ، که در ایام حیات کسب معارف روحانی کرده و در نقویت بنیه عقل عملی و نظری هر دو به سر حد کمال رسیده باشد . 

ادامه دارد  

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۸ ، ۱۹:۰۳
ایوب تفرشی نژاد

خلاصه ای از کتاب معجزه فکر 5

سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۳۲ ب.ظ

- نخستین قدم برای زندگی کردن بطرز پیروز مندانه :

شما به دنیا نیامده اید که یک آدمک مصنوعی باشید .شما باید برای نفس خودتان بیندیشید و نگذاریددیگران برای شما فکر کنند و حرف بزنند ویا وادارتان کنند که حرفهایشان را بازگو کنید . نگذارید دیگران ذهنتان را با افکار آلوده و با ترس و نفرت و بدخواهی و بیماری و بدبختی به غارت ببرند . چنانچه برای گوش کردن به حرف های دیگران گوش شنوا داشته باشید ، ممکن است خودتان را با اینگونه حرف ها و تعصبات آلوده کنید . 

- سایه هائی را که در ذهنتان لانه کرده اند از بین ببرید . 

- هم اکنون یک تصمیم قاطع بگیرید و آن این است که آنچه را که درک نمی کنید ، باور ننمائید . از ضمیر باطن و قدرت افکار خود با خبر شوید در اینصورت در خواهید یافت که نیروی شفابخش در درون خود شما نهفته است . 

- مروری بر نکات مهم : 

. یگانه لحظه ای که اهمیت دارد ، همین لحظه است . اندیشه کنونی خود را تغییر بدهید و آن را در حال تغییر نگاه بدارید . در این صورت سرنوشت شما هم تغییر خواهد کرد . 

. گذشته ها گذشته است . آنچه گذشته قدرتی بشما ندارد . یگانه قدرت ،اندیشه ای است که در سر می پرورانید . در باره اشیائی که خوش یمن و زیبا هستند بیندیشید .

. چنانچه شما در حال حاضر خوب هستید ، مانند آن است که همیشه خوب بوده اید . 

. چنانچه بخواهید هاضمه خوب داشته باشید و از سلامتی برخوردار باشید ، باید کینه و بدخواهی را از خود دور کنید . 

. برای اینکه به شخصیت جدیدی تبدیل شوید باید با طیب خاطر میل پیدا کنید که افکارتان را تغییر بدهید و آن را در حال تغییر نگاه دارید . 

. با طلبیدن صمیمانه خیر ، خوشی ، آرامش و کلیه نعمات زندگی برای طرف مقابل ریشه های نفرت را از تن بدر کنید . 

. به الگوهای نو و جذاب زندگی مهر بورزید . به آرمان های خود طوری دلبستگی پیدا کنید که در آن حل شوید . 

. در مقابل مسائل و مشگلات خود به مقاومت بپردازید . ایمان شما به خدا و قدرت او شما را قادر خواهد ساخت که بر کلیه مشگلات غلبه کنید . 

. از هر چه می ترسم همان بلا به من می رسد . آنچه را که متوقع هستم آن را تجربه می کنم . بدانید که آنجه در باره وی صادق است در باره شما هم صادق است . در اینصورت با نیایش اتفاقات حیرت انگیزی رخ خواهد داد .

- آیا از زنده بودن لذت می برید ؟ 

تمام قدرت های خدا در شما نهفته است . زندگی بی پایان از طریق شما بصورت آرزوهایتان در حال تجلی است . آرزو شما را هل می دهد . سیخکی است برای به عمل پرداختن . آرزو ،نیروی جلو برنده زندگی است . هر چه از یک آرزو نفع  بیشتری توقع داشته باشید ،آن آرزو نیروی بیشتری پیدا می کند . چنانچه انتظار نرود که نفعی عاید ما شود و یا پیشرفتی حاصل شود ،؛آرزوئی هم در بین نخواهد بود و در نتیجه فقدان آرزو ، عمل هم نخواهد بود . 

- چرا سرکوب امیال زیان آور است ؟ 

سرکوب امیال و آرزو ها نهایتا زیان آور است . چنانچه شخص به یک چنین عملی دست یازد ،نیکی و بدی برای او بصورت یکسان در خواهد آمد . زیرا هیچ چیز قدرت آن را نخواهد داشت که آرزوئی را در او بر انگیزد . آرزو کردن دلالت بر آن دارد که شما چیزی را به چیزی دیگر ترجیح می دهید . 

- ایمانتان را بر روی خدا و کلیه اشیاء نیک متمرکز کنید . در این صورت شما بر طبق قانون تغییر ناپذیر مردم شرایط و حوادث را بصورت تصورات خود بخود جذب خواهید کرد . چنانچه شجاعانه تایید نمائید : 

" محبت خدا مرا احاطه کرده ،آرامش خدا روحم را پر کرده ،نور خدا راه را بر من نشان خواهد داد ، هم اکنون هدایت خدا از آن من است ،جمال خدا روحم را لبریز نموده ،خدا از هر حیث مرا خوشبخت خواهد کرد . در اینصورت اتفاقات شگفت انگیزی در زندگیتان رخ خواهد داد . و دنیای شما بطور معجزه آسا در تصویری مشابه به تصوراتتان تحلیل خواهد رفت و دگرگون خواهد شد ." 

- به خدا به پیوندید ، بزرگی را به بینید و بزرگی را احساس کنید و در قلب خود بدانید که اکنون با خدای متعال محشورید .به علت اینکه بخدا پیوسته اید ، شما احساس خواهید کرد که نیرومند ، مطمئن ،آزاد و پیروز هستید . 

- هر وقت احساس ضعف کنید ، عصبانی شوید و احساس بکنید که فاقد امنیت هستید ، با رب درونی خود متحد شوید و بگوئید او روحیه مرا باز خواهد گرداند . 

- مروری بر نکات مهم :

. وقتی که شما دریافتید که خدا شما را از میل به داشتن تندرستی ، خوشبختی ، فراوانی و امنیت برخوردار ساخته ، تمام رویاهای شما بر طبق یک نظم الهی به منصه ظهور خواهد رسید .

. در خانه خود یک جو آرام پر از هماهنگی بوجود آورید . بیاد داشته باشید که کودکان بشکل جوی که در خانه حاکم است به رشد می رسند .

. شما می توانید با حداقل آرامشی که در درون شما هماهنگ شده و از آرامشی که مافوق ادراک است برخوردار شوید . 

. تفکرات مربوط به محبت و هماهنگی مطلق خدا و دست یابی به حضور شفابخش موجب می گردد که با خدا و قوانین او آشنا و هماهنگ شوید . 

. مادامی که تمام کیسه های سم نفرت ، بد خواهی و محکومیت نفس را از ذهن خود خالی نکرده اید ، نمی توانید بر آرامش درونی نائل گردید . شما می توانید با پر کردن روح خود از محبت ،به این امر برسید .

. داروهای آرام بخش نمی تواند در انسان تعادل و آرامش فکر بوجود آورد  . زیرا اثرش موقت است . علت ناراحتی های شما در افکار و احساس خود شماست .ذهن خود را با افکار آرامش بخش پر کرده و آن را با حسن نیست نسبت به همه مشغول نگاه دارید تا طرز تلقی ذهنی تغییر یابد . طرز تلقی تغییر یافته شما باعث پیدایش آرامش و هماهنگی می شود .

. شادی بزرگ در غلبه و مبارزه طلبی است . هیجان و طرب در حل معماهای زندگی نهفته است .و نه در خوردن داروهای مسکن که موجبات نابودی ابتکار و قوه محرکه را فراهم می آورند . 

. بخاطر داشته باشید که برای طریقه ای که می اندیشید ،تنها خودتان مسئول می باشید .شما در جهان خود یگانه اندیشمند هستید .عقیده شما چیست ؟

. نفرت سم مهلکی است که تمام بدن را ناتوان می کند . افکار خود را با محبت و هماهنگی ، هماهنگ سازید . در این صورت آرامش درون را هم خواهید یافت . 

. ایمان خود را بر هدایت خدا ،محبت خدا ، هماهنگی با خدا و قانون و نظم الهی متمرکز کنید . ایمان واقعی در  فعالیت های پر شور خود آگاه و ضمیر باطن و حقایق مربوط به خدا که هرگز تغییر پیدا نمی کند ، نهفته است . بگذارید ایمانتان بر خدا و کلیه اشیاء خوب قرار گیرد که در این صورت اتفاقات شگفت انگیزی در زندگیتان رخ خواهد داد . 

. فکر شما خلاق است و شما همان هستید که در طول روز می اندیشید .آگاهی از این حقیقت باعث خواهد شد که از ترس های بیشمار ،نگرانی و پیش بینی های بد و اضطراب نجات یابید . 

. محبت عبارت از تحقق یافتن قانون تندرستی ، خوشبختی و آرامش است .محبت عبارت از وفادار و دلبسته بودن به یک قدرت واحد یعنی علت اصلی است . وقتی که شما خدا را دوست بدارید ، تمام مخلوقات را هم دوست خواهید داشت . 

. بخاطر داشته باشید ، هر کجا که رویاهای شما هستند ، شما به آن طرف روی می آورید .در باره چیزهای بزرگ بیندیشید و در قلب خود بدانید که شما با خدا یکی هستید .در این صورت اعتماد ، خوشی و ارتعاش شفابخش به طرف کلیه افرادی که در نزدیکی شما زندگی می کنند ،پخش خواهید کرد . 

. هیچکس مادامی که خود را گناهکار بینگارد ، احساس خوشبختی نخواهد کرد .

. احساس گناه ، یک بیماری ذهنی بشمار می رود و یک کسالت بسیار عادی است . 

. یک کودک فاقد حس گناه است . 

. هر کس که به دنیا می آید، می تواند زندگی خود را با وفور نعمت طی کند . 

. احساس یکی بودن با محبت خدا که رب آسمانی است در ما احساس گناه و شرم را از میان خواهد برد. 

. انسان باید زمام ذهن خود را به دست گیرد و به دیگران اجازه ندهد که بر او مسلط شوند . وقتی که قدرت این قوای مختلف را در ذهن خود در اختیار بگیریم و به آن ها بگوئیم : 

- من ارباب هستم . من خود افکار خود را تتحت کنترل قرار داده و به آن ها دستور می دهم توجه شان را روی چه چیزی متمرکز سازند . 

. در این صورت ما بصورت کارفرمائی در می آئیم که به کارکنان خود دستور می دهد تا اوامر را اجرا کنند . 

- مروری بر نکات مهم  : 

گناه یک بیماری ذهنی و یک عارضه غیر طبیعی است . شما با احساس گناه به دنیا نیامده اید . 

. کودک احساس گناه نمی کند . 

. وقتی که طفل برای چیزی که او آن را درک نمی کند تنبیه شود ، او گیج و منگ می گردد و فکر می کند بچه بدی است . 

. یک طفل ،هر چه را که به آن با تحسین و اعجاب می نگرد ، چنگ می زند . او باید بتدریج تربیت شود تا آنچه را که می خواهد بر طبق قانون و نظم الهی بدون اینکه به حقوق دیگران تجاوز کند ، بدست آورد. 

. دنیائی که ما در آن به سر می بریم ،ییک دنیای روحی است و آنچه را که شما می خواهید بایستی ذهنا آن را به چنگ آورید . 

. انسان اولیه د رمخیله خود برای قوای طبیعت محبت و نفرت و ترس و امید می پروراند و بالاخره امید ، ایده و دین را بوجود می آورد .

. وقتی که یک نوجوان با سمبول های قدرت ( مانند پلیس ، معلم ، و ...) می جنگد ، او معمولا بر ضد پدر خود بعلت انباشته شدن نفرت و رنجش از او ، دست به شورش می زند . 

. همه باید به قدرت تسلیم شوند . ما باید وضع خود را با قانون ، جامعه و خدا تعدیل و زندگی کنیم . 

. وجدان ، احساس درونی و صدای یک نفر دیگر و غالبا صدای جهالت ، ترس و خرافاتی است که بوسیله والدین و معلمین در وجود فرزند کاشته می شود . 

. ترساندن یک جوان با بیان اینکه خدا ترا تنبیه خواهد کرد ، کار درستی نیست . خدا هیچ کس را تنبیه نمی کند . 

. وقتی که به کودکان قانون طلائی ابراز محبت به دیگران ، حقیقت ، راستی و درستی تعلیم داده می شود ، آن ها با وجدان خوب بار خواهند آمد . 

. معنی گناه اولیه آن است که انسان منشاء الهی خود را از یاد برده و بجای حقایق الهی از اوامر انسان ها اطاعت می کند . 

. چنانچه احساس کنید که نسبت به مادر خود دست بکار خطائی زده اید ، خود را عفو کنید . از او در ذهن خود تجلیل کنید و حضور خدا را احساس کرده و نور محبت و حقیقت و زیبائی خدا را به بینید که به طرف ما در حال جریان است . بدین صورت شفائی به دنبالش خواهد آمد . 

. نگذارید وجدان ، راهنمای شما شود . از هوش بی پایان بخواهید که شما را هدایت کند . گرایش هوش بی پایان هم بسوی زندگی است . 

. الگوهای وجدان در ادیان مختلف و نفوذهای نژادی و اجتماعی مختلف فرق می کند . 

. چنانچه یک آمریکائی یا اروپائی همسران متعدد داشته باشد ، ممکن است او از شدت ناراحتی وجدانش که در اثر احساس گناه بوجود می آید ، خود را هلاک کند . 

. تصمیم بگیرید خدا و حقایق روحی او شما را تحت کنترل قرار بدهد . 

. این صدای وجدان بود که باعث شد دو هزار سال پیش به حضرت عیسی گفته شود که نباید روز شنبه به درمان بیماران بپردازد . 

. اخلاقیات مردم در سرتاسر دنیا فرق می کند و به شرایط جغرافیائی وابسته است . 

. در دوران زناشوئی در هم شکستن دروغ بهتر از زندگی با دروغ است . 

. بسیاری از افراد پر از احساس گناه هستند . زیر ا آن ها چیزی را که در واقع درست نیست ، آن را درست می انگارند . 

. قانون زندگی ، قانون تندرستی ، خوشبختی ، آرامش و نظم و زیبائی ، عمل درست و فراوانی است . 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۲:۳۲
ایوب تفرشی نژاد

خلاصه ای از کتاب معجزه فکر 4

دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۰ ب.ظ

- فصل ششم - یگانه چیزی که شما نمی توانید داشته باشید . 

-یگانه چیزی که شما نمی توانید در زندگی داشته باشید ، به دست آوردن چیزی در مقابل هیچ است . پس شما باید بهای چیزی را که می خواهید داشته باشید ، بپردازید . 

- به اندازه ایمانت به کار تو رسیدگی خواهد شد . 

- چگونه می توان بر قدرت ایمان افزود : 

ایمان از طریق قوانین ذهن خود و مورد استفاده قرار دادن آن در کلیه امور با سعی و کوشش مستمر به دست می آید . 

- قبل از اینکه به ثروت دست یابید ؛ اول باید ضمیر باطن خود را با ایده ثروت تحت تاثیر قرار دهید . 

- انتقاد از خود و محکوم نمودن خود دو عاطفه مخرب می باشد که در سرتاسر وجودتان زهر روحی می باشد و نیروی حیاتی تعادل و توانائی را از شما سلب می نماید . در نتیجه سستی و تنبلی تمام بدنتان را فرا میگیرد . 

- معنی محبت آن است که آنچه را که برای خود می خواهید برای دیگران نیز بخواهید . 

- در همه راه های خود ، او را بشناس و او راه ترا راست خواهد گردانید . ( از کتاب امثال سلیمان )

- مروری بر نکات مهم : 

- شما نمی توانید بدون اینکه چیزی بدهید ، چیزی را بدست آورید . بهائی که باید برای شفا یافتن بپردازید ، ایمان آوردن بحضور شفا بخش بی پایان است . زیرا به تناسب ایمانتان به شما توجه و رسیدگی خواهد شد . 

. شما آگاهی می یابید که چه موقع همه را عقو خواهید کرد . زیرا شما در ذهنتان طرف را ملاقات خواهید کرد . و از او گزندی به شما نخواهد رسید . 

. کسی که از طریق علمی فکر می کند ، عوامل خارجی را به حساب نخواهد آورد . زیرا او می داند که اینها همه معلولند و نه علت . 

. شما با آگاهی یافتن از عکس العمل متقابل شعور خود آگاه و ضمیر باطن بر ایمانتان خواهید افزود . 

. شما می توانید مقام خود را اعتلا دهید و خود را به کمک خدا در حدود قدرت خدا قرار بدهید . خود و کلیه کسانی که ممکن است آزارتان داده باشند را عفو کنید . در انجام این کار از خود صمیمیت نشان بدهید . 

. شما ارباب افکار و عکس العمل هائی که نسبت به کلیه تجارب نشان می دهید ، هستید . قدرت د رخود شماست و نه در دیگران.

. تلقینات دیگران روی شما قدرتی ندارد . اندیشه خود شما اولویت دارد و شما می توانید کلیه تلقینات دیگران را از خود دور کنید . 

. خدا که بشما استعداد آن را داده که آواز بخوانید ، در را بروی شما خواهد گشود ، به شرطی که دارای یک چنین باوری باشید . 

. با دریافت این که شما فرزند خدا و با قدرت و حکمت بی پایان او یکی هستید ، می توانید بر عقده حقارت خود غلبه کنید . 

. افکار شما اشیاء هستند و قدرت خدا طرفدار افکار نیک شماست . یک قدرت بیشتر وجود ندارد و آن هم قدرت خداست . این قدرت تقسیم پذیر نیست و دعوائی هم بر سرش وجود ندارد . ممکن است یک جزء خدا با یک جزء دیگرش در نزاع باشد . چنانچه این حقیقت را درک کنید ، تمام ترس ها از بین خواهد رفت . 

. تمام ترس ها ، نگرانی ها ، و پیش بینی های بد ، در اثر اعتقاد به قوای خارجی به وجود می آیند .قدرتی غیر از قدرت خدا وجود ندارد .جهالت یگانه شر موجود در جهان است . 

. آنچه خدا برای شما می طلبد ، زندگی کردن با فراوانی بیشتر و خیرو نیکی بیش از میزانی است که شما د رعالم خیال تصورش را می کنید . 

. اعتقاد به اینکه بیماریتان علاج نا پذیر است را ترک کنید و از داشتن روابط خصمانه پرهیز نمائید و بدانید که خدا می تواند شما را معالجه کند . 

. شما را نمی توان شستشوی مغزی داد و یا هیپنوتزتان کرد ولی این بشرطی است که در باره خدا و قدرت نا محدود او بیندیشید و بدانید که شما با قدرت و دانائی او یکی هستید . 

. با تمرکز حواس بر روی خدا ، شر و صدمه ای به من نخواهد رسید .شما می توانید جوابش را پیدا کنید : 

حل مسئله در درون خود مسئله نهفته است . در هر سوال ،جواب هم هست . چنانچه با یک وضعیت دشواری بر خورد کردید و قادر نبودید که راهتان را بطور روشن به بینید، بهترین کار این است که فرض کنید هوش بی پایانی که از همه چیز آگاه است و همه چیز را می داند ، جوابش را دارد . وقتی که شما شروع می کنید ، هوش بی پایان  پاسخ خواهد داد . مطمئن باشید که یک چنین طرز تلقی قادرتان خواهد ساخت که از کلیه موانع بگذرید . 

. شما باید بخواهید تا بتوانید عوض شوید : 

باید ذهنا تصمیم قطعی و روشن بگیرید که قصد دارید تمام زندگانیتان را متحول سازید . و باید دیگر یک ماشین تبلیغات که ایده ها و تصورات قالبی که از زمان طفولیت در ضمیر باطن شما جای گرفته ، طوطی وار تکرار می کند ، نباشید و اندیشه خود را تغییر بدهید تا سرنوشتتان تغییر یابد . 

. بگذارید محبت خدا وارد افکار ، سخنان و اعمال شما شود . در این صورت سرتاسر دنیا به طرز معجزه آسائی بصورت تصویری که در درون خود بپرورانید ، در خواهد آمد . در این صورت متوجه خواهید شد که مسائل غول آسا به اندازه ای کوچک شده که اسباب خنده شما را فراهم خواهد کرد . 

- نخستین قدم برای زندگی کردن بطرز پیروزمندانه : 

ادامه دارد . 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۸ ، ۲۱:۱۰
ایوب تفرشی نژاد

خلاصه ای از کتاب معجزه فکر 3

دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۸، ۰۵:۳۷ ب.ظ

- فصل پنجم - هر پایانی را آغازی است .

مرگ به معنی فراموشی کامل وجود ندارد . خدا زندگی است و زندگی خداست . او اکنون در زندگی ما است . زندگی و یا خدا ، آغازی نداشته و پایانی نیز نخواهد داشت . چون انسان همان خدای تجسم شده در زندگی شما است. برای خدا ممکن نیست مرگی وجود داشته باشد . بدن آغاز و پایانی دارد . ما همیشه داری یک بدن خواهیم بود ، زیرا بدن انسان اعم از اینکه سه بعدی باشد و یا چهار بعدی ،وسیله ای برای اظهار وجود است . وقتی که بدن دیگر نتواند یک ابزار مناسب برای زندگی در این دنیا باشد ،کنار گذاشته می مشود و روح وارد یک بدن تازه دیگر می شود . ما نباید تصور کنیم که مرگ پایان زندگی است بلکه باید فکر کنیم که چیزی را از دست نمی دهیم و برعکس ، چیزی بدست می آوریم . بجای اینکه مایوسانه فکر جدائی بکنیم ، بگذاریم فکر کنیم به آن هائی که دوستشان می داشتیم ، می پیوندیم. بجای اینکه فکر کنیم داریم از دنیا می رویم ،بگذارید فکر کنیم که وارد یک دنیای دیگر می شویم . وقتی که ما مزه واقعیت اینکه انسان آن را مرگ می خواند چشیدیم ، از یک تولد نوی دیگر بر خوردار خواهیم شد. این زندگی نو ، به منزله سلامتی است که به یک بیمار باز می گردد . و یا میهنی است که پس از تبعید شدن مجددا به آن باز می گردیم . 

میلتون می گوید :

" مرگ کلیدی است طلائی که در کاخ ابدیت را می گشاید ." 

اساسا مرگ عبارت از همان زندگی است که تحول یافته است . در روند مرگ ، یک معامله انجام می شود . و آن دادن یک چیز کهنه و گرفتن یک چیز نو است . وقتی که شما به یک بعد دیگر زندگی می رسید ، می توانید از استعداد ذهنی خود بطور کامل استفاده کنید . شما محیط جدید خود را تشخیص خواهید داد. شما دیگران را خواهید شناخت و دیگران هم شما را خواهند شناخت . شما کلیه مراحل زندگی را خواهید دید و درک خواهید کرد و در کلیه مراحل به پیشرفت خواهید پرداخت . مرگ چیزی بالاتر از پایان زندگی و  در واقع یک آغاز جدید هست . زیرا وقتی که چیزی به پایان می رسد ، همیشه چیر دیگری جایش را می گیرد . ورود به بعد زندگی دیگر از طریق نو شدن و برخورد دار گشتن از آزادی میسر می گردد . 

- زندگی یک انکشاف بی پایان است : 

زندگی پیشرفت و انکشاف بی پایان و دائم است . در بعد بعدی زندگی شما دارای خاطره ای از زندگانی که در این دنیا داشته اید را خواهید داشت و بخاطر خواهید آورد که کیستید . اینکه بیاد دارید که شما کیستید ،خود حلقه ای است که بشما یادآوری می نماید که زندگی فرد ادامه دارد . خدا بی پایان است ، شما هم بی پایان هستید . هر گز در ابدیت ممکن نیست شکوه و زیبائی هائی را که در درونتان نهفته است تمام کنید . 

-شما یک موجود جاودانی هستید : 

پولس رسول می گوید: 

مرگ وجود ندارد و تمام انسان ها جاوید هستند . هر طفلی که بدنیا می آید ، دارای زنندگی جهانین و یا الهی است که بشکل یک طفل در آمده است . وی در واقع خدائی است که از آسمان به زمین آمده است و در جامه خاکی ظاهر گشته است . 

یگانه چیزی که شما در بعد بعدی زندگی با خود می برید ، حالت خودآگاهی ، یعنی آگاهی از خدا ، زندگی و جهان است . 

- شما افرادی را که دوست می داشتید ،مجدا ملاقات خواهید کرد :

موقعی که به این دنیا آمدید بدست کسانی سپرده شدید که شما را مورد محبت و نوازش قرار داده و از شما مراقبت و پرستاری نموده و تا پایان دوران طفولیت ،تمام نیازهایتان را بر طرف کردند . آنچه که در یک سطح زندگی صادق است در تمام سطوح دیگر عالم صادق است . زیرا خدا محبت است . وقتی وارد بعد بعدی زندگی می شوید ، شما با پرستاران و پزشگان تربیت شده بر می خورید و آن ها شما را با زندگی نوین دیگری آشنا یتان می کنند . محبت جذب محبت می کند . شما کسانی را که دوست داشتید ،مجددا ملاقات خواهید کرد . چنانچه شما در این جا معلم حقیقت باشید ، در سرای دیگر هم معلم خواهید بود . شما به مسافرت پرداخته و بتمام کارهائی که در این دنیا انجام می دادید ، دست خواهید زد .تنها فرقی که بوجود خواهد آمد ، آن است که سرای دیگر در یک طول موج و فرکانس برتر و عالی تر فعالیت خواهد کرد . در آنجا خورشید و قمری نخواهید دید. زیرا زمان در آنجا با زمان دنیای خاکی فرق می کند . مثلا وقتی که به هنگام شب بخواب می روید، ذهن شما بسیار فعال است ولی آگاهی از روز را نخواهید داشت . 

- کسانی که به اصطلاح مرده بحساب می آیند ،کجا هستند ؟ 

من در هنگام جان کندنشان در کنار بستر بسیاری از مردان و زنان بوده ام . من در هیچ یک از آن ها علامتی حاکی از اینکه دچار ترس و وحشت شده اند ، ندیدم . بطور غریزی و بطور اشراق ،آن ها احساس می کردند که وارد یک بعد دیگر و بزرگتر زندگی می شوند . تامس ادیسون ،هنگامی که جان می سپرد ،به دکتر خود گفت : 

" آن طرف خیلی زیباست " .

ما باید به این حقیقت توجه کنیم که آن ها در کاخ دیگر پروردگار زندگی می کنند و فقط در اثر بوجود آمدن یک تحول بزرگتر، از ما جدا گشته اند . کسانی که مرده به حساب می آیند ، در اطراف ما می پلکند . انسان وقتی که خود را از شر قرن ها خرافاتی که در ذهنش انباشته شده است ،نجات داد ، در خواهد یافت که هستی او فراتر از زمان و مکان است که او به آن آشنائی دارد . آنگاه او حضور کسانی راکه اکنون آن ها را مرده می خوانند احساس خواهد کرد . 

- مروری بر نکات مهم : 

. چیزی به نام مرگ وجود ندارد . وقتی که انسان ها می گویند که شمامرده اید شما در واقع در یک تن چهار بعدی سرگرم فعالیت هستید . 

. زندگانی شما جاودانی است . زندگی آغازی نداشته و پایانی هم نخواهد داشت . هم چنانکه خدا همیشه هست ، شما هم هستید.

. هر پایانی یک آغازی است . وقتی که زندگی در سطح این جهان پایان می یابد ،زندگی نوینی آغاز می شود . 

. انسان بدن خود را با خود نمی برد . بلکه یک بدن تلطیف شده دیگری را در بر می نماید . انسان هر گز بدون بدن نیست . 

. شما عزیزان خود را مجددا ملاقات خواهید کرد . محبت جذب می کند ، و شما به عزیزانتان خواهید پیوست . 

. چنانکه در زندگی این دنیا احساس می کنید ،موقع خفتن گذشت زمان را احساس  خواهید کرد ، در زندگی بعدی اصلا زمان وجود ندارد . 

. ما نمی توانیم عزیزان خود راهمیشه در اختیار داشته باشیم . وقتی که آن ها راترک می گوئیم ، بایدبه آن ها "خدا به همراهتان" بگوئیم .

. هرگز نباید برای آن هائی که فوت می کنند غصه بخوریم و به سوگواری بپردازیم .بلکه بالعکس برای اینکه آن ها مجددا در خدا متولد می شوند ، خوشحال و شکر گذار باشیم . 

. برای آن هائی که فوت کرده اند دست به نیایش بردارید و بدانید که محبت خدا با آن ها است . او آن ها را به کنار آب های آرام خواهد برد . 

. شما به عزیزان در گذشته خود دینی ندارید تا برای آن ها اشگ بریزید و غصه بخورید . بلکه بالعکس ،دین شما به آن ها طلبیدن خوشی ، آزادی و برکات آسمانی و ابراز محبت خواهد بود . 

.  از درون سوراخ غم و تنهائی بدر آیید و محبت ، خوشی ، اعتماد و قدرت بیشتر برای مهر ورزیدن را جانشین آن سازید . 

. بدانید که عزیزان شما در یکی دیگر از کاخ های بیشمار خدا بسر می برند . فقط فرکانس بالاتر ، ما را از آن ها جدا ساخته است . 

. اطاق شما را برنامه های تلویزیون و رادیو پر کرده ، گو اینکه شما بدون ابزارهای لازم نمی توانید از این برنامه ها برخوردار شوید .هم چنین کسانی که به اصطلاح مرده خوانده می شوند ، در اطرافتان هستند و شما آن ها را نمی بینید . 

. وقتی که انسان ها را مرده می خوانند ؛ در واقع نمرده و فقط در یک بعد بالاتر ذهنی بسر می برند . 

. ما از یک جلال به طرف جلال دیگر رهسپاریم . سفر ما دائم به طرف جلو ، بطرف بالا و بطرف خداوند متعال است . 

ادامه در فصل ششم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۸ ، ۱۷:۳۷
ایوب تفرشی نژاد