عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

مروری بر زندگی عرفا و دانشمندان و دقیق شدن در گفتار و کردار آن ها ، با تاکید بر این حقیقت که تنها از راه علم و دانش نمی شود به حقیقت پی برد و باید عشق هم داشت . عشقی که عبارت از اخلاص و محبت نسبت به خدا و جز او کسی را ندیدن ؛ است .
سرزمین ما بزرگان و دانشمندان و عرفای بسیاری را در دامان خود پرورده است که در جهان نام آور بوده اند . اگر ارسطو با عنوان معلم اول ؛ در یونان می زیسته است ؛ معلم ثانی با نام فارابی و معلم ثالث با نام میرداماد در کشورمان ایران می زیسته اند و مایه افتخار ما ایرانیان بوده اند .
در این وبلاگ ؛ زندگی و آثار ؛ رفتار و کردار آن ها در گذر ایام در حد امکان شرح داده خواهد شد . امید است که مورد قبول علاقمندان قرار گیرد .

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انا الحق» ثبت شده است

مکتب فلسفی افلاطونیون جدید

دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۲ ق.ظ

مکتب فلسفی افلاطونیون جدید تحت تاثیر تعالیم حضرت مسیح (ع) بوجود آمده است . حضرت مسیح ؛همواره توصیه می کرد که " ای مردم ،نسبت به هم و نسبت به خالق مهربان باشید " .

علت منطقی عشق ورزیدن ، در مکتب فلسفی افلاطونیون جدید ، این بود که " در جهان چیزی جز خالق نیست و هر چه هست خدا است " . غیر از خدا چیزی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد. زیرا که وجود ،خداست و اگر چیزی غیر از خدا بوجود آید ،نا گزیر عدم است . که به وجود آمدن عدم امکان ندارد .چون وجود (هستی ) خداست .ناگزیر هر چه هست و از جمله انسان ، خدا می باشد . 

افلاطونیون جدید هم براساس نظریه های مختلف،به چند مکتب منقسم شدند :

1-بعضی از افلاطونیون جدید ، انسان و سایر موجودات جهان را خدا می دانستند و منصور حلاج ، صوفی معروف که با طرز فجیعی کشته شد از اینگونه اشخاص بود و "اناالحق "،یعنی من خدا هستم ،می گفت .

2-دسته ای دیگر از این گروه عقیده پیدا کردند که انسان از خدا هست ولی خدا نیست. مثل نور که از خورشید است ولی خورشید نیست . 

3-دسته ای دیگر از افلاطونیون جدید عقیده داشتند که بر اثر خلقت ،مخلوق از خالق جدا شده است ولی امیدواری هست که به خالق به پیوندد.

نتیجه اینکه : 

عشق ، در تمام مکتب های افلاطونیون جدید دارای اهمیت بوده و همه عقیده داشتند که باید به همنوع و موجودات دیگر اعم از حیوان و گیاه و جماد و به طریق اولی به خالق عشق ورزید ، زیرا که همه خدا هستند (نظریه دسته اول )یا همه از خدا هستند (دسته دوم ) و یا امیداواری هست که همه روزی به خدا به پیوندند(دسته 3) .

جلال الدین رومی (مولانا )؛ در کتاب مثنوی معنوی خود ،فلسفه افلاطونیون جدید را به طرزی دلکش بیان کرده . به دیباچه کتاب مثنوی معنوی از بیت اول " بشنو از نی چون حکایت می کند " تا اولین بیت اولین داستان مثنوی معنوی " بود شاهی در زمان پیش از این " مراجعه شود . 

ادامه دارد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۸ ، ۰۱:۰۲
ایوب تفرشی نژاد

ملا صدرا و محمود شبستری

پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۸، ۰۵:۲۹ ب.ظ

 

ملا صدرا برای این که بتواند توجه خداوند را به خود جلب کند ، شب ها مناجات می کرد  و عقیده داشت که علم بدون عمل انسان رابه رستگاری نمی رساند . او عقیده داشت که هر کسی باید در شناختن خدا ، انقدر پیش برود که احتیاجی به پیر و مرشد نداشته باشد .

موضوع پیر و مرشد یا خضر در زندگی صوفیان و قسمتی از عرفا دارای اهمیت بوده و امروز هم دارای اهمیت است . حتی عارفان واقعی که هم علم و هم عمل داشتند ، برخلاف صوفیان که علم را بی فایده می دانستند دارای پیر بوده اند و یکی از معرفترین آن ها جلال الدین رومی ، سراینده کتاب مثنوی است .

پیر و مرشد جلال الدین محمد رومی ، شمس تبریزی بوده است که در مقابل جلال الدین مردی تقریبا بی سواد بشمار می رفت و سراینده مثنوی در آن عصر دریای علم بوده است . ولی مولوی طوری به آن مرد بی سواد تند خو  و خشن و گاهی اوقات بی ادب ارادت می ورزیده که او را خدای خود می دانسته است و همه این موارد در دیوان اشعار مولانا مندرج است .مولانا در این خصوص می فرماید :‌

شمس تبریزی که نور مطلق است

آفتاب است و ز انوار حق  است

و نیز گفته است که :

چون حدیث روی شمس الدین رسید

شمس چهارم ز آسمان سر در کشید

و یا :‌

آفتاب آمد دلیل آفتاب

گر دلیلت باید از او رو متاب

از وی از سایه نشانی می دهد

شمس هر دم نور جانی می دهد

شیخ محمود شبستری که در قرن هشتم می زیسنه است  از عرفای بزرگ و نامدار ایران بوده و در کتاب گلشن راز می فرماید :‌

چو اشیا’ اند هستی را مظاهر

از آن جمله یکی بت باشد آخر

نکو اندیشه کن ای مرد عاقل

که بت از روی معنی نیست باطل

وجود آن جا که باشد محض خیر است

اگر شری است در وی آن ز غیر است

مسلمان گر بدانستی که بت چیست ؟‌

یقین کردی که این در بت  برستی است

وگر مشرک ز دین آگاه بودی

کجا در دین خود کمراه بودی

ندید او از بت الا خلق ظاهر

بدین علت شد اندر شرع کافر

توهم گرزه نه بینی حق بنهان

به شرع اندر نخوانندت مسلمان

به نظر محمود شبستری یک بت مظهر هستی یعنی مظهر خداست .بنابراین نزد او بت برست کافر و مشرک نیست .زیرا آن چه که او می برستد همان است که یک متدین برستش می کند .به نظر او آن بت برست کافر است که نمی تواند بت را بشناسد و در نتیجه از دین خود آگاه نباشد .به نظر شبستری اگر یک بت برست بت را به خوبی بشناسد یک موحد است و فرقی با یک مسلمان ندارد .اما اگر یک مسلمان نتواند به ماهیت بت بی ببرد مسلمان نیست .به نظر سراینده گلشن راز چون وجود یکی است و تعدد نداردو هر چه هست از او یعنی خدا است . هر کس  هر چه را  بپرستد  بدان می ماند که خداوند را برستش می کند مشروط بر این که بداند چه را می برستد .

روا باشد انا الحق از درختی

چرا نبود روا از نیک بختی

حلول و اتحاد این جا محال است

که در وحدت دوئی عین ضلال است

تعیین بود کز هستی جدا شد

نه حق شد بنده نه بنده خدا شد

جز از حق نیست دیگر هستی الحق

هو الحق گوی خواهی یا انا الحق

تو را از آتش دوزخ چه پاک است

که از هستی تن و جان تو پاک است

شبستری همه موجودات را جزو خداوند می داند و می گوید که حلو ل و اتحاد محال است .یعنی هم اکنون خدا هستیم و نیز می گوید که تو جزو هستی یعنی خداوند هستی و به همین دلیل جسم و روح تو پاک است . زیرا که جسم و روح تو که جزو خداوند است ناپاک نمی شود .و چون ناپاک نیستی نباید از آتش جهنم بیم داشته باشی .

گلشن راز با این بیت نشان می دهد که عقیده به عذاب اخروی از طرف خداوند ندارد .اما معتقد به عذاب هست .منتها از طرف خود انسان .به همین جهت بعد از این اشعار چنین می گوید :‌

تو را غیر تو چیزی نیست در پیش

ولیکن از وجود خود میندیش

ویا در بیت دیگر می گوید که :‌

 ز من بشنو حدیث بی کم و بیش

ز نزدیکی تو دور افتادی از خویش

اشعار فوق نشان می دهد که شبستری به معاد عقیده دارد ولی عقیده او شبیه به عقیده پیروان مذهب "ودا "یا "ویدا "در هندوستان قدیم است که بعد ها وارد مذهب بودا شد .

عقیده پیروان مذهب "ودا "این چنین است که می گوید :‌

بعد از مرگ کسی او را به مجازات نمی رساند بلکه خود روح اگر گناهکار باشد خویش را مجازات می کند .زیرا به عقیده آن ها عقل قبول نمی کند که خداوند که بنی آدم را آفرید و از سرشت او اطلاع دارد و در اولین لحظه خلقت می دانست که انسان چه خواهد کرد او را مجازات نماید .

ملاصدرا با اینکه به وحدت وجود اعتقاد دارد مجازات گناهکاران را در سرای دیگر محقق می داند و می گوید که عزیز بودن بنی آدم در نزد خداوند به مناسبت این که خالق و مخلوق یکی است دلیل بر این نمی شود که خداوند بنده گناهکار را مجازات ننماید .همچنانکه انسان اعضای بدن خود را دوست دارد ولی عضوی که مرض غیر قابل علاجی می گیرد بریده و زیر خاک دفنش می کند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۷:۲۹
ایوب تفرشی نژاد