عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

مروری بر زندگی عرفا و دانشمندان و دقیق شدن در گفتار و کردار آن ها ، با تاکید بر این حقیقت که تنها از راه علم و دانش نمی شود به حقیقت پی برد و باید عشق هم داشت . عشقی که عبارت از اخلاص و محبت نسبت به خدا و جز او کسی را ندیدن ؛ است .
سرزمین ما بزرگان و دانشمندان و عرفای بسیاری را در دامان خود پرورده است که در جهان نام آور بوده اند . اگر ارسطو با عنوان معلم اول ؛ در یونان می زیسته است ؛ معلم ثانی با نام فارابی و معلم ثالث با نام میرداماد در کشورمان ایران می زیسته اند و مایه افتخار ما ایرانیان بوده اند .
در این وبلاگ ؛ زندگی و آثار ؛ رفتار و کردار آن ها در گذر ایام در حد امکان شرح داده خواهد شد . امید است که مورد قبول علاقمندان قرار گیرد .

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتقال قدرت از مبدا به موجودات» ثبت شده است

حکمت ملاصدرا 1

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۷ ق.ظ

- وجود ، پایه اصلی حکمت ملاصدرا می باشد :

. در فلسفه ملاصدرا ،وجود با هستی فرق دارد .وجود ستون هستی است و پایه ای است که هستی روی آن قرار دارد . 

. وجود هست و نمی توان منکر موجودیت آن شد . اندیشه یک دیوانه هم دال بر موجود بودن وجود هست .زیرا اگر وجود نبود ، دیوانه دارای اندیشه نمی شد . 

. دیوژن ، خم نشین حکیم یونانی می گفت : 

وجود چیزی است که بعد از اینکه مرگ آمد از بین می رود .و نیز گفت : " تا من هستم ، مرگ نیست و وقتی مرگ آمد ، من نیستم و لذا من و او باهم کاری نداریم تا اینکه من راجع به مرگ مطالعه کنم و بفهمم مرگ چیست .در این گفتار ، دیوژن موجود بودن وجود را تایید می کند و همان مرگ که می گوید وقتی آمد من نیستم وجود است .زیرا اگر موجود نبود نمی آمد تا اینکه دیوجانس برود .

ملاصدرا می گوید : 

ما چه باشیم و چه نباشیم وجود هست و زندگی و مرگ ما ، در وجود اثر ندارد . همانطور که پیامبران بزرگ مردند ،اما وجود از بین نرفت و اگر تمام موجودات ذیشعور که وجود را و موجودیت آن را احساس می کنند از بین بروند باز وجود باقی می ماند . 

. به نظر ملاصدرا واقعیت وجود ،اشیاء موجود را همانطور که کلی ، جزئی را در برمی گیرند ، در بر  نمی گیرد . وجود ،با چیز دیگر اشیاء را در بر می گیرد که عرفا اسم آن را " نفس رحمانیه " گذاشته اند و می گویند که وجود از راه ترحم همه چیز را در بر می گیرد و آن ترحم باعث گردیده که موجودات به وجود آیند و اگر رحمت نبود ،هیچ چیز بوجود نمی آمد .

شیخ احمد احسائی می گوید : 

.رابطه وجود با اشیاء و طرز احاطه کردن اشیاء از طرف وجود ، رابطه مصدر نور است با اشیاء . هر شیئی به نسبت ماده و شکل خود از نور برخوردار می شود .یعنی وجود، اشیاء دنیا را به تناسب ماده آن ها ، جرم آن ها و شکل آن ها می سازد و به وجود می آورد .

. وجود واقعیت است و اشیاء و اشکال به اندازه ظرفیت خود از وجود بهره مند می شود .وجود حقیقت است و اشیائی که در جهان وجود دارد مجاز ، از جمله خود جهان .(وجود مثل چوب است و اشیاء مثل در و پنجره ). 

. تمام اشیاء به اندازه ماده ؛جرم و ظرفیت یا حجم خود از وجود بهره مند می شوند .

. گوش انسان طوری ساخته شده است که معنای هیچ صدائی را غیر از صدای انسان نمی فهمد و معرفت انسان طوری بوجود آمده است که دلیل هیچ موجود را غیر از دلایل انسان نمی تواند بفهمد .به همین جهت است که معلم و مرشد و راهنمای بشری ناگزیر باید شخصی مثل خود او باشد ، تا بنی آدم بتواند بیان آن ها را بفهمد و به دلایلشان پی ببرد .و به همین جهت از آغاز خلقت کلیه راهنمایان و پیامبران بشر انسان بوده و دارای صورت انسانی بوده اند .

. در جهان صداهای متعدد است که همه صدای وجود است و لی انسان نمی تواند آن را بفهمد . وجود ،بعد نور است و نور را به وسیله این بعد می شود ادراک کرد. 

. به عقیده ملاصدرا ، از وجود چیزی د رتمام اشیاء هست و با اینکه وجود اشیاء را در بر نمی گیرد ،موجودیت هر شیئی وابسته به آن چیز است که از وجود ، درهر شیئی موجود باشد. اگر آن چیز که از وجود در شیئی هست از آن شیئی دور شود ،آن شیئی موجودیت خود را از دست خواهد داد و مبدل به چیزی خواهد شد که برای ما قابل درک نیست .اما مبدل به عدم (نیستی)نمی شود .چون نیستی وجود ندارد و به وجود نمی آید .و هر چیز به هر شکل که بوجود آید ، وجود است . 

نظریه ملاصدرا با نظریه های علمی امروز مطابقت می کند . اطلاعات امروز ما راجع به علت اصلی پیدایش موجودات ،بیشتر از اطلاعات او نیست . ما می دانیم که تمام اشیاء از هستی به وجود آمده و هستی در جهان خورشیدی ما و دنیاهای خورشیدی دیگر یکی است .و از ماده و انرژی (نیرو) می باشد . بدون اینکه بدانیم آیا ماده اول بوجود آمده یا نیرو ؟ از این ماده و نیرو ،موجودات بوجود آمده اند . و در هر چه بوجود آمده ،قسمتی از ماده و انرژی هست و هر گاه آن قسمت از بین برود آن موجود نابود می شود ولی نه نابود واقعی . در جهان هیچ چیز به عدم تبدیل نمی شود و عقل ما انسان ها ، عدم را نمی پذیرد . 

- انتقال قدرت از مبدا به موجودات : 

تمامی فیلسوفان شیعه ، از لحاظ مبدا با یکدیگر موافق هستند ؛خواه اسم آن را وجود بگذارند یا خدا .آنچه بین فلاسفه اختلاف بوجود آورده است نحوه انتقال قدرت از مبدا به موجودات و به وجود آوردن کائنات است . با اینکه ملاصدرا و ملا علی از اطلاعات نجومی این عصر برخوردار نبودند و نمی دانستند که وصعت فضا به قدری است که نور پس از صدها میلیون سال حرکت با سرعت سیصد هزار کیلومتر در ثانیه تازه بجائی می رسد که گوئی ابتدای فضا است ، باز خدا را ، ازلی و ابدی و نا محدود دانسته اند .

رواقیون و حکمت ملاصدرا : 

در قرن چهارم قبل از میلاد ،ذوالنون یونانی دارای مکتب و محضر در س بود و چون همواره او و شاگردانش زیر طاق می نشستند لذا در شرق به ذوالنون رواقی معروف شد و طرفدارانش را "رواقیون" نام نهادند . ذوالنون یونانی ،عقیده داشت که جهان از آتش و نور است .از هیچ ناملایمی نباید شکایت کرد ولو سخت ترین بیماری ها باشد و باید در زندگی به آنچه بدست می آید ساخت . او عارف نبود و حکمت او دارای جنبه عرفانی نشد مگر بعد از اینکه به اسکندریه رفت و رنگ حکمت افلاطونیون جدید را پذیرفت .

حکمای یونان عقیده داشتند که با حکمت می توان به اسرار جهان پی برد و تمامی معضلات را حل کرد ، اما حکمت افلاطونیون جدید گفت که : 

" اسرار دنیا ما فوق محسوسات و هم چنین مافوق ادراکات عقلانی است و ما نه با حس و نه با عقل می توانیم به اسرار جهان دست پیدا کنیم مگر با عشق ."

سقراط حکیم یونانی می گفت : 

" اگر می خواهی هستی را بشناسی ، خود را بشناس "

پایه حکمت سقراط روی این اصل بنا نهاده شده است که تا خود را نشناسی نمی توانی هستی را بشناسی و بدانی چگونه بوجود آمده است ، و برای چه بوجود آمده است و پایانی دارد یا نه ، و اگر پایانی دارد ،چه خواهد شد ؟ عرفای شرق نیز در اعصار بعد همین حرف را زدند و گفتند که : " من عرف نفسه فقد عرف ربه " یعنی : " کسی که خود را شناخت ، خدا را می شناسد " .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۸ ، ۰۰:۵۷
ایوب تفرشی نژاد

  

 

به نظر ملاصدرا ،واقعیت وجود ، اشیاء موجود را همانطور که کلی ، جزئی را در بر می گیرد ، در بر نمی گیرد . وجود با چیز دیگری اشیاء را در بر می گیرد که عرفا آن را نفس رحمانیه می خوانند . و می گویند که وجود از راه ترحم همه چیز را در بر می گیرد و آن ترحم باعث گردیده که موجودات به وجود آیند و اگر رحمت نبود ، هیچ چیز بوجود نمی آمد .

در مقابل ، شیخ احمد احسائی می گوید که :

رابطه وجود با اشیاء و طرز احاطه کردن اشیاء از طرف وجود ، رابطه مصدر نور است با اشیاء . هر شیئی به نسبت ماده ، و شکل خود از نور برخوردار می شود . یعنی که وجود ، اشیاء دنیا را به تناسب ماده آن ها ، جرم آن ها و شکل آن ها ، می سازد و به وجود می آورد .

2- وجود ,واقعیت است و اشیاء دنیا اشکال و هر شکل به اندازه ظرفیت خود از وجود بهره مند می شود . وجود حقیقت است و اشیائی که در جهان وجود دارد ، مجاز است از جمله خود جهان (وجود مثل چوب است و اشیاء مثل در و پنجره ).

3- تمام اشیاء به اندازه ماده ، جرم و ظرفیت یا حجم خود از وجود بهره مند می شوند.

گوش انسان طوری ساخته شده است که معنای هیچ صدائی را غیر از صدای انسان نمی تواند بفهمد و معرفت انسان طوری به وجود آمده است که دلیل هیچ موجود را غیر از دلایل انسان نمی تواند بفهمد . به همین جهت معلم و مرشد و راهنمای بشر ، ناگزیر باید شخصی چون خود او باشد که بنی آدم بتواند بیان آن ها را بفهمد و به دلایلشان پی ببرد و به همین جهت از آغاز خلقت کلیه راهنمایان و پیامبران بشر ، همه انسان بوده اند و دارای صورت انسانی .

در جهان صداهای متعدد است که همه صدای وجود است ,ولی انسان نمی تواند آن را بفهمد .وجود بعد نور است و نور را ما به وسیله این بعد ادراک می کنیم .

به عقیده ملاصدرا :

از وجود چیزی در تمام اشیاء هست و با اینکه وجود اشیاء را در بر نمی گیرد ، موجودیت هر شیئی وابسته به آن چیز است که از وجود؛ در هر شیئی موجود باشد . اگر آن چیز که از وجود در شیئی هست از آن شیئی دور شود ، آن شیئی موجودیت خود را از دست خواهد داد و مبدل به چیزی خواهد  شد که برای ما قابل ادراک نیست . اما مبدل به عدم (نیستی ) نمی شود .چون نیستی وجود ندارد و به وجود نمی آید و هر چیز به هر شکلی که به وجود بیاید ، وجود است .

نظریه ملاصدرا با نظریه های علمی امروز مطابقت می کند . اطلاعات امروز ما راجع به علت اصلی پیدایش موجودات ، بیشتر از اطلاعات او نیست .  ما می دانیم که تمامی اشیاء موجود در جهان از هستی به وجود آمده اند  هستی در جهان خورشیدی و دنیاهای خورشیدی دیگر یکی است ،و از ماده و انرژی (نیرو ) می باشد .بدون اینکه بدانیم آیا ماده اول به وجود آمده یا نیرو ؟ از این ماده و نیرو ، موجودات به وجود آمده اند و در هر چه که به وجود آمده ، قسمتی از ماده و انرژی هست و هر گاه آن قسمت از بین برود آن موجود نابود می شود ولی نه نابود واقعی . در جهان هیچ چیز مبدل به عدم نمی شود و عقل ما انسان ها عدم را نمی پذیرد.

انتقال قدرت از مبدا به موجودات :

بطور کلی تمامی فیلسوفان شیعه ، از لحاظ مبدا با یکدیگر موافق هستند ، خواه اسم آن را وجود یا خدا بگذاریم .آنچه که بین فلاسفه موجب اختلاف است ، نحوه انتقال قدرت از مبدا به موجودات و به وجود آوردن کائنات است .

با اینکه ملاصدرا و ملاعلی از اطلاعات نجومی این عصر برخوردار نبودند و نمی دانستندکه وسعت فضا بقدری است که نور بعد از این که صدها سال با سرعت سیصد هزار کیلومتر در ثانیه حرکت کرد تازه به جائی می رسد که گوئی ابتدای فضا می باشد ، باز خدا را ازلی و ابدی و نامحدود دانسته اند .

در قرن جهارم قبل از میلاد ، ذوالنون یونانی ، دارای مکتب و محضر درس بود و چون همواره او و شاگردانش زیر طاق می نشستند ، لذا در شرق به ذوالنون رواقی معروف بوده و طرفدارانش را رواقیون نام داده اند . این ذوالنون نباید با ذوالنون مصری که عارف نامداری بوده اشتباه نشود .

رواقیون و حکمت ملاصدرا:

ذوالنون یونانی عقیده داشت که :

" جهان از آتش و نور است . از هیچ ناملایم نباید شکایت کرد و لو که سخت ترین بیماری ها باشد و باید در زندگی به آن چه که بدست می آید ، ساخت .او عارف نبود و حکمت او دارای جنبه عرفانی نشد مگر بعد از اینکه به اسکندریه رفت و رنگ حکمت افلاطونیون جدید را پذیرفت .

حکمای یونانی عقیده داشتندکه با حکمت می توان به اسرار جهان پی بردو تمامی معضلات را حل کرد . اما حکمت افلاطونیون جدید می گفت که :

" اسرار دنیا مافوق محسوسات و هم چنین مافوق ادراکات عقلانی است و ما نه با حس و نه با عقل می توانیم به اسرار جهان دست پیدا کنیم مگر با عشق . " .

سقراط حکیم یونانی می گفت :

" اگر می خواهی هستی را بشناسی ، خود را بشناس "

پایه حکمت سقراط روی این اصل بنا شده است که :

" تا خود را نشناسی نمی توانی هستی را بشناسی و بدانی چگونه بوجود آمدو برای چه به وجود آمد و پایانی دارد یا نه و اگر پایانی دارد ، چه خواهد شد " .

عرفای شرق نیز در اعصار بعد ، همین حرف را زدند و گفتند که :

" من عرف نفسه فقد عرف ربه " یعنی کسی که خود را شناخت خدای خود را می شناسد .

جلال الدین رومی سراینده کتاب مثنوی معنوی در کتاب خود راجع به لزوم شناسائی انسان از طرف خود می گوید :

صد هزاران فصل داند از علوم

جان خود را می نداند آن ظلوم

داند او خاصیت هر جوهری

در بیان جوهر خود چون خری

که همی دانم یجوز و لا یجوز

خود ندانی تو یجوزی یا عجوز

این روا آن نا روا دانی و لیک

خود روا یا نا روائی بین تو نیک

قیمت هر کاله میدانی که چیست

قیمت خود را ندانی احمقی است

حاج ملا هادی سبزواری در زمان ناصرالدین شاه در خراسان می زیسته است و او نیز پیرو فلسفه افلاطونیون جدید می باشد .

او نیز معتقد بود که :‌

"‌هر چه هست خداست و غیر از خدا چیزی نیست و هر چه وجود دارد از اوست چون غیر از او چیزی نیست که اشیا’‌از آن به وجود آیند "‌ .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۸ ، ۱۹:۱۳
ایوب تفرشی نژاد