عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

مروری بر زندگی عرفا و دانشمندان و دقیق شدن در گفتار و کردار آن ها ، با تاکید بر این حقیقت که تنها از راه علم و دانش نمی شود به حقیقت پی برد و باید عشق هم داشت . عشقی که عبارت از اخلاص و محبت نسبت به خدا و جز او کسی را ندیدن ؛ است .
سرزمین ما بزرگان و دانشمندان و عرفای بسیاری را در دامان خود پرورده است که در جهان نام آور بوده اند . اگر ارسطو با عنوان معلم اول ؛ در یونان می زیسته است ؛ معلم ثانی با نام فارابی و معلم ثالث با نام میرداماد در کشورمان ایران می زیسته اند و مایه افتخار ما ایرانیان بوده اند .
در این وبلاگ ؛ زندگی و آثار ؛ رفتار و کردار آن ها در گذر ایام در حد امکان شرح داده خواهد شد . امید است که مورد قبول علاقمندان قرار گیرد .

۱۹ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

خلاصه ای از کتاب معجزه فکر 5

سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۳۲ ب.ظ

- نخستین قدم برای زندگی کردن بطرز پیروز مندانه :

شما به دنیا نیامده اید که یک آدمک مصنوعی باشید .شما باید برای نفس خودتان بیندیشید و نگذاریددیگران برای شما فکر کنند و حرف بزنند ویا وادارتان کنند که حرفهایشان را بازگو کنید . نگذارید دیگران ذهنتان را با افکار آلوده و با ترس و نفرت و بدخواهی و بیماری و بدبختی به غارت ببرند . چنانچه برای گوش کردن به حرف های دیگران گوش شنوا داشته باشید ، ممکن است خودتان را با اینگونه حرف ها و تعصبات آلوده کنید . 

- سایه هائی را که در ذهنتان لانه کرده اند از بین ببرید . 

- هم اکنون یک تصمیم قاطع بگیرید و آن این است که آنچه را که درک نمی کنید ، باور ننمائید . از ضمیر باطن و قدرت افکار خود با خبر شوید در اینصورت در خواهید یافت که نیروی شفابخش در درون خود شما نهفته است . 

- مروری بر نکات مهم : 

. یگانه لحظه ای که اهمیت دارد ، همین لحظه است . اندیشه کنونی خود را تغییر بدهید و آن را در حال تغییر نگاه بدارید . در این صورت سرنوشت شما هم تغییر خواهد کرد . 

. گذشته ها گذشته است . آنچه گذشته قدرتی بشما ندارد . یگانه قدرت ،اندیشه ای است که در سر می پرورانید . در باره اشیائی که خوش یمن و زیبا هستند بیندیشید .

. چنانچه شما در حال حاضر خوب هستید ، مانند آن است که همیشه خوب بوده اید . 

. چنانچه بخواهید هاضمه خوب داشته باشید و از سلامتی برخوردار باشید ، باید کینه و بدخواهی را از خود دور کنید . 

. برای اینکه به شخصیت جدیدی تبدیل شوید باید با طیب خاطر میل پیدا کنید که افکارتان را تغییر بدهید و آن را در حال تغییر نگاه دارید . 

. با طلبیدن صمیمانه خیر ، خوشی ، آرامش و کلیه نعمات زندگی برای طرف مقابل ریشه های نفرت را از تن بدر کنید . 

. به الگوهای نو و جذاب زندگی مهر بورزید . به آرمان های خود طوری دلبستگی پیدا کنید که در آن حل شوید . 

. در مقابل مسائل و مشگلات خود به مقاومت بپردازید . ایمان شما به خدا و قدرت او شما را قادر خواهد ساخت که بر کلیه مشگلات غلبه کنید . 

. از هر چه می ترسم همان بلا به من می رسد . آنچه را که متوقع هستم آن را تجربه می کنم . بدانید که آنجه در باره وی صادق است در باره شما هم صادق است . در اینصورت با نیایش اتفاقات حیرت انگیزی رخ خواهد داد .

- آیا از زنده بودن لذت می برید ؟ 

تمام قدرت های خدا در شما نهفته است . زندگی بی پایان از طریق شما بصورت آرزوهایتان در حال تجلی است . آرزو شما را هل می دهد . سیخکی است برای به عمل پرداختن . آرزو ،نیروی جلو برنده زندگی است . هر چه از یک آرزو نفع  بیشتری توقع داشته باشید ،آن آرزو نیروی بیشتری پیدا می کند . چنانچه انتظار نرود که نفعی عاید ما شود و یا پیشرفتی حاصل شود ،؛آرزوئی هم در بین نخواهد بود و در نتیجه فقدان آرزو ، عمل هم نخواهد بود . 

- چرا سرکوب امیال زیان آور است ؟ 

سرکوب امیال و آرزو ها نهایتا زیان آور است . چنانچه شخص به یک چنین عملی دست یازد ،نیکی و بدی برای او بصورت یکسان در خواهد آمد . زیرا هیچ چیز قدرت آن را نخواهد داشت که آرزوئی را در او بر انگیزد . آرزو کردن دلالت بر آن دارد که شما چیزی را به چیزی دیگر ترجیح می دهید . 

- ایمانتان را بر روی خدا و کلیه اشیاء نیک متمرکز کنید . در این صورت شما بر طبق قانون تغییر ناپذیر مردم شرایط و حوادث را بصورت تصورات خود بخود جذب خواهید کرد . چنانچه شجاعانه تایید نمائید : 

" محبت خدا مرا احاطه کرده ،آرامش خدا روحم را پر کرده ،نور خدا راه را بر من نشان خواهد داد ، هم اکنون هدایت خدا از آن من است ،جمال خدا روحم را لبریز نموده ،خدا از هر حیث مرا خوشبخت خواهد کرد . در اینصورت اتفاقات شگفت انگیزی در زندگیتان رخ خواهد داد . و دنیای شما بطور معجزه آسا در تصویری مشابه به تصوراتتان تحلیل خواهد رفت و دگرگون خواهد شد ." 

- به خدا به پیوندید ، بزرگی را به بینید و بزرگی را احساس کنید و در قلب خود بدانید که اکنون با خدای متعال محشورید .به علت اینکه بخدا پیوسته اید ، شما احساس خواهید کرد که نیرومند ، مطمئن ،آزاد و پیروز هستید . 

- هر وقت احساس ضعف کنید ، عصبانی شوید و احساس بکنید که فاقد امنیت هستید ، با رب درونی خود متحد شوید و بگوئید او روحیه مرا باز خواهد گرداند . 

- مروری بر نکات مهم :

. وقتی که شما دریافتید که خدا شما را از میل به داشتن تندرستی ، خوشبختی ، فراوانی و امنیت برخوردار ساخته ، تمام رویاهای شما بر طبق یک نظم الهی به منصه ظهور خواهد رسید .

. در خانه خود یک جو آرام پر از هماهنگی بوجود آورید . بیاد داشته باشید که کودکان بشکل جوی که در خانه حاکم است به رشد می رسند .

. شما می توانید با حداقل آرامشی که در درون شما هماهنگ شده و از آرامشی که مافوق ادراک است برخوردار شوید . 

. تفکرات مربوط به محبت و هماهنگی مطلق خدا و دست یابی به حضور شفابخش موجب می گردد که با خدا و قوانین او آشنا و هماهنگ شوید . 

. مادامی که تمام کیسه های سم نفرت ، بد خواهی و محکومیت نفس را از ذهن خود خالی نکرده اید ، نمی توانید بر آرامش درونی نائل گردید . شما می توانید با پر کردن روح خود از محبت ،به این امر برسید .

. داروهای آرام بخش نمی تواند در انسان تعادل و آرامش فکر بوجود آورد  . زیرا اثرش موقت است . علت ناراحتی های شما در افکار و احساس خود شماست .ذهن خود را با افکار آرامش بخش پر کرده و آن را با حسن نیست نسبت به همه مشغول نگاه دارید تا طرز تلقی ذهنی تغییر یابد . طرز تلقی تغییر یافته شما باعث پیدایش آرامش و هماهنگی می شود .

. شادی بزرگ در غلبه و مبارزه طلبی است . هیجان و طرب در حل معماهای زندگی نهفته است .و نه در خوردن داروهای مسکن که موجبات نابودی ابتکار و قوه محرکه را فراهم می آورند . 

. بخاطر داشته باشید که برای طریقه ای که می اندیشید ،تنها خودتان مسئول می باشید .شما در جهان خود یگانه اندیشمند هستید .عقیده شما چیست ؟

. نفرت سم مهلکی است که تمام بدن را ناتوان می کند . افکار خود را با محبت و هماهنگی ، هماهنگ سازید . در این صورت آرامش درون را هم خواهید یافت . 

. ایمان خود را بر هدایت خدا ،محبت خدا ، هماهنگی با خدا و قانون و نظم الهی متمرکز کنید . ایمان واقعی در  فعالیت های پر شور خود آگاه و ضمیر باطن و حقایق مربوط به خدا که هرگز تغییر پیدا نمی کند ، نهفته است . بگذارید ایمانتان بر خدا و کلیه اشیاء خوب قرار گیرد که در این صورت اتفاقات شگفت انگیزی در زندگیتان رخ خواهد داد . 

. فکر شما خلاق است و شما همان هستید که در طول روز می اندیشید .آگاهی از این حقیقت باعث خواهد شد که از ترس های بیشمار ،نگرانی و پیش بینی های بد و اضطراب نجات یابید . 

. محبت عبارت از تحقق یافتن قانون تندرستی ، خوشبختی و آرامش است .محبت عبارت از وفادار و دلبسته بودن به یک قدرت واحد یعنی علت اصلی است . وقتی که شما خدا را دوست بدارید ، تمام مخلوقات را هم دوست خواهید داشت . 

. بخاطر داشته باشید ، هر کجا که رویاهای شما هستند ، شما به آن طرف روی می آورید .در باره چیزهای بزرگ بیندیشید و در قلب خود بدانید که شما با خدا یکی هستید .در این صورت اعتماد ، خوشی و ارتعاش شفابخش به طرف کلیه افرادی که در نزدیکی شما زندگی می کنند ،پخش خواهید کرد . 

. هیچکس مادامی که خود را گناهکار بینگارد ، احساس خوشبختی نخواهد کرد .

. احساس گناه ، یک بیماری ذهنی بشمار می رود و یک کسالت بسیار عادی است . 

. یک کودک فاقد حس گناه است . 

. هر کس که به دنیا می آید، می تواند زندگی خود را با وفور نعمت طی کند . 

. احساس یکی بودن با محبت خدا که رب آسمانی است در ما احساس گناه و شرم را از میان خواهد برد. 

. انسان باید زمام ذهن خود را به دست گیرد و به دیگران اجازه ندهد که بر او مسلط شوند . وقتی که قدرت این قوای مختلف را در ذهن خود در اختیار بگیریم و به آن ها بگوئیم : 

- من ارباب هستم . من خود افکار خود را تتحت کنترل قرار داده و به آن ها دستور می دهم توجه شان را روی چه چیزی متمرکز سازند . 

. در این صورت ما بصورت کارفرمائی در می آئیم که به کارکنان خود دستور می دهد تا اوامر را اجرا کنند . 

- مروری بر نکات مهم  : 

گناه یک بیماری ذهنی و یک عارضه غیر طبیعی است . شما با احساس گناه به دنیا نیامده اید . 

. کودک احساس گناه نمی کند . 

. وقتی که طفل برای چیزی که او آن را درک نمی کند تنبیه شود ، او گیج و منگ می گردد و فکر می کند بچه بدی است . 

. یک طفل ،هر چه را که به آن با تحسین و اعجاب می نگرد ، چنگ می زند . او باید بتدریج تربیت شود تا آنچه را که می خواهد بر طبق قانون و نظم الهی بدون اینکه به حقوق دیگران تجاوز کند ، بدست آورد. 

. دنیائی که ما در آن به سر می بریم ،ییک دنیای روحی است و آنچه را که شما می خواهید بایستی ذهنا آن را به چنگ آورید . 

. انسان اولیه د رمخیله خود برای قوای طبیعت محبت و نفرت و ترس و امید می پروراند و بالاخره امید ، ایده و دین را بوجود می آورد .

. وقتی که یک نوجوان با سمبول های قدرت ( مانند پلیس ، معلم ، و ...) می جنگد ، او معمولا بر ضد پدر خود بعلت انباشته شدن نفرت و رنجش از او ، دست به شورش می زند . 

. همه باید به قدرت تسلیم شوند . ما باید وضع خود را با قانون ، جامعه و خدا تعدیل و زندگی کنیم . 

. وجدان ، احساس درونی و صدای یک نفر دیگر و غالبا صدای جهالت ، ترس و خرافاتی است که بوسیله والدین و معلمین در وجود فرزند کاشته می شود . 

. ترساندن یک جوان با بیان اینکه خدا ترا تنبیه خواهد کرد ، کار درستی نیست . خدا هیچ کس را تنبیه نمی کند . 

. وقتی که به کودکان قانون طلائی ابراز محبت به دیگران ، حقیقت ، راستی و درستی تعلیم داده می شود ، آن ها با وجدان خوب بار خواهند آمد . 

. معنی گناه اولیه آن است که انسان منشاء الهی خود را از یاد برده و بجای حقایق الهی از اوامر انسان ها اطاعت می کند . 

. چنانچه احساس کنید که نسبت به مادر خود دست بکار خطائی زده اید ، خود را عفو کنید . از او در ذهن خود تجلیل کنید و حضور خدا را احساس کرده و نور محبت و حقیقت و زیبائی خدا را به بینید که به طرف ما در حال جریان است . بدین صورت شفائی به دنبالش خواهد آمد . 

. نگذارید وجدان ، راهنمای شما شود . از هوش بی پایان بخواهید که شما را هدایت کند . گرایش هوش بی پایان هم بسوی زندگی است . 

. الگوهای وجدان در ادیان مختلف و نفوذهای نژادی و اجتماعی مختلف فرق می کند . 

. چنانچه یک آمریکائی یا اروپائی همسران متعدد داشته باشد ، ممکن است او از شدت ناراحتی وجدانش که در اثر احساس گناه بوجود می آید ، خود را هلاک کند . 

. تصمیم بگیرید خدا و حقایق روحی او شما را تحت کنترل قرار بدهد . 

. این صدای وجدان بود که باعث شد دو هزار سال پیش به حضرت عیسی گفته شود که نباید روز شنبه به درمان بیماران بپردازد . 

. اخلاقیات مردم در سرتاسر دنیا فرق می کند و به شرایط جغرافیائی وابسته است . 

. در دوران زناشوئی در هم شکستن دروغ بهتر از زندگی با دروغ است . 

. بسیاری از افراد پر از احساس گناه هستند . زیر ا آن ها چیزی را که در واقع درست نیست ، آن را درست می انگارند . 

. قانون زندگی ، قانون تندرستی ، خوشبختی ، آرامش و نظم و زیبائی ، عمل درست و فراوانی است . 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۲:۳۲
ایوب تفرشی نژاد

خلاصه ای از کتاب معجزه فکر 4

دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۰ ب.ظ

- فصل ششم - یگانه چیزی که شما نمی توانید داشته باشید . 

-یگانه چیزی که شما نمی توانید در زندگی داشته باشید ، به دست آوردن چیزی در مقابل هیچ است . پس شما باید بهای چیزی را که می خواهید داشته باشید ، بپردازید . 

- به اندازه ایمانت به کار تو رسیدگی خواهد شد . 

- چگونه می توان بر قدرت ایمان افزود : 

ایمان از طریق قوانین ذهن خود و مورد استفاده قرار دادن آن در کلیه امور با سعی و کوشش مستمر به دست می آید . 

- قبل از اینکه به ثروت دست یابید ؛ اول باید ضمیر باطن خود را با ایده ثروت تحت تاثیر قرار دهید . 

- انتقاد از خود و محکوم نمودن خود دو عاطفه مخرب می باشد که در سرتاسر وجودتان زهر روحی می باشد و نیروی حیاتی تعادل و توانائی را از شما سلب می نماید . در نتیجه سستی و تنبلی تمام بدنتان را فرا میگیرد . 

- معنی محبت آن است که آنچه را که برای خود می خواهید برای دیگران نیز بخواهید . 

- در همه راه های خود ، او را بشناس و او راه ترا راست خواهد گردانید . ( از کتاب امثال سلیمان )

- مروری بر نکات مهم : 

- شما نمی توانید بدون اینکه چیزی بدهید ، چیزی را بدست آورید . بهائی که باید برای شفا یافتن بپردازید ، ایمان آوردن بحضور شفا بخش بی پایان است . زیرا به تناسب ایمانتان به شما توجه و رسیدگی خواهد شد . 

. شما آگاهی می یابید که چه موقع همه را عقو خواهید کرد . زیرا شما در ذهنتان طرف را ملاقات خواهید کرد . و از او گزندی به شما نخواهد رسید . 

. کسی که از طریق علمی فکر می کند ، عوامل خارجی را به حساب نخواهد آورد . زیرا او می داند که اینها همه معلولند و نه علت . 

. شما با آگاهی یافتن از عکس العمل متقابل شعور خود آگاه و ضمیر باطن بر ایمانتان خواهید افزود . 

. شما می توانید مقام خود را اعتلا دهید و خود را به کمک خدا در حدود قدرت خدا قرار بدهید . خود و کلیه کسانی که ممکن است آزارتان داده باشند را عفو کنید . در انجام این کار از خود صمیمیت نشان بدهید . 

. شما ارباب افکار و عکس العمل هائی که نسبت به کلیه تجارب نشان می دهید ، هستید . قدرت د رخود شماست و نه در دیگران.

. تلقینات دیگران روی شما قدرتی ندارد . اندیشه خود شما اولویت دارد و شما می توانید کلیه تلقینات دیگران را از خود دور کنید . 

. خدا که بشما استعداد آن را داده که آواز بخوانید ، در را بروی شما خواهد گشود ، به شرطی که دارای یک چنین باوری باشید . 

. با دریافت این که شما فرزند خدا و با قدرت و حکمت بی پایان او یکی هستید ، می توانید بر عقده حقارت خود غلبه کنید . 

. افکار شما اشیاء هستند و قدرت خدا طرفدار افکار نیک شماست . یک قدرت بیشتر وجود ندارد و آن هم قدرت خداست . این قدرت تقسیم پذیر نیست و دعوائی هم بر سرش وجود ندارد . ممکن است یک جزء خدا با یک جزء دیگرش در نزاع باشد . چنانچه این حقیقت را درک کنید ، تمام ترس ها از بین خواهد رفت . 

. تمام ترس ها ، نگرانی ها ، و پیش بینی های بد ، در اثر اعتقاد به قوای خارجی به وجود می آیند .قدرتی غیر از قدرت خدا وجود ندارد .جهالت یگانه شر موجود در جهان است . 

. آنچه خدا برای شما می طلبد ، زندگی کردن با فراوانی بیشتر و خیرو نیکی بیش از میزانی است که شما د رعالم خیال تصورش را می کنید . 

. اعتقاد به اینکه بیماریتان علاج نا پذیر است را ترک کنید و از داشتن روابط خصمانه پرهیز نمائید و بدانید که خدا می تواند شما را معالجه کند . 

. شما را نمی توان شستشوی مغزی داد و یا هیپنوتزتان کرد ولی این بشرطی است که در باره خدا و قدرت نا محدود او بیندیشید و بدانید که شما با قدرت و دانائی او یکی هستید . 

. با تمرکز حواس بر روی خدا ، شر و صدمه ای به من نخواهد رسید .شما می توانید جوابش را پیدا کنید : 

حل مسئله در درون خود مسئله نهفته است . در هر سوال ،جواب هم هست . چنانچه با یک وضعیت دشواری بر خورد کردید و قادر نبودید که راهتان را بطور روشن به بینید، بهترین کار این است که فرض کنید هوش بی پایانی که از همه چیز آگاه است و همه چیز را می داند ، جوابش را دارد . وقتی که شما شروع می کنید ، هوش بی پایان  پاسخ خواهد داد . مطمئن باشید که یک چنین طرز تلقی قادرتان خواهد ساخت که از کلیه موانع بگذرید . 

. شما باید بخواهید تا بتوانید عوض شوید : 

باید ذهنا تصمیم قطعی و روشن بگیرید که قصد دارید تمام زندگانیتان را متحول سازید . و باید دیگر یک ماشین تبلیغات که ایده ها و تصورات قالبی که از زمان طفولیت در ضمیر باطن شما جای گرفته ، طوطی وار تکرار می کند ، نباشید و اندیشه خود را تغییر بدهید تا سرنوشتتان تغییر یابد . 

. بگذارید محبت خدا وارد افکار ، سخنان و اعمال شما شود . در این صورت سرتاسر دنیا به طرز معجزه آسائی بصورت تصویری که در درون خود بپرورانید ، در خواهد آمد . در این صورت متوجه خواهید شد که مسائل غول آسا به اندازه ای کوچک شده که اسباب خنده شما را فراهم خواهد کرد . 

- نخستین قدم برای زندگی کردن بطرز پیروزمندانه : 

ادامه دارد . 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۸ ، ۲۱:۱۰
ایوب تفرشی نژاد

خلاصه ای از کتاب معجزه فکر 3

دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۸، ۰۵:۳۷ ب.ظ

- فصل پنجم - هر پایانی را آغازی است .

مرگ به معنی فراموشی کامل وجود ندارد . خدا زندگی است و زندگی خداست . او اکنون در زندگی ما است . زندگی و یا خدا ، آغازی نداشته و پایانی نیز نخواهد داشت . چون انسان همان خدای تجسم شده در زندگی شما است. برای خدا ممکن نیست مرگی وجود داشته باشد . بدن آغاز و پایانی دارد . ما همیشه داری یک بدن خواهیم بود ، زیرا بدن انسان اعم از اینکه سه بعدی باشد و یا چهار بعدی ،وسیله ای برای اظهار وجود است . وقتی که بدن دیگر نتواند یک ابزار مناسب برای زندگی در این دنیا باشد ،کنار گذاشته می مشود و روح وارد یک بدن تازه دیگر می شود . ما نباید تصور کنیم که مرگ پایان زندگی است بلکه باید فکر کنیم که چیزی را از دست نمی دهیم و برعکس ، چیزی بدست می آوریم . بجای اینکه مایوسانه فکر جدائی بکنیم ، بگذاریم فکر کنیم به آن هائی که دوستشان می داشتیم ، می پیوندیم. بجای اینکه فکر کنیم داریم از دنیا می رویم ،بگذارید فکر کنیم که وارد یک دنیای دیگر می شویم . وقتی که ما مزه واقعیت اینکه انسان آن را مرگ می خواند چشیدیم ، از یک تولد نوی دیگر بر خوردار خواهیم شد. این زندگی نو ، به منزله سلامتی است که به یک بیمار باز می گردد . و یا میهنی است که پس از تبعید شدن مجددا به آن باز می گردیم . 

میلتون می گوید :

" مرگ کلیدی است طلائی که در کاخ ابدیت را می گشاید ." 

اساسا مرگ عبارت از همان زندگی است که تحول یافته است . در روند مرگ ، یک معامله انجام می شود . و آن دادن یک چیز کهنه و گرفتن یک چیز نو است . وقتی که شما به یک بعد دیگر زندگی می رسید ، می توانید از استعداد ذهنی خود بطور کامل استفاده کنید . شما محیط جدید خود را تشخیص خواهید داد. شما دیگران را خواهید شناخت و دیگران هم شما را خواهند شناخت . شما کلیه مراحل زندگی را خواهید دید و درک خواهید کرد و در کلیه مراحل به پیشرفت خواهید پرداخت . مرگ چیزی بالاتر از پایان زندگی و  در واقع یک آغاز جدید هست . زیرا وقتی که چیزی به پایان می رسد ، همیشه چیر دیگری جایش را می گیرد . ورود به بعد زندگی دیگر از طریق نو شدن و برخورد دار گشتن از آزادی میسر می گردد . 

- زندگی یک انکشاف بی پایان است : 

زندگی پیشرفت و انکشاف بی پایان و دائم است . در بعد بعدی زندگی شما دارای خاطره ای از زندگانی که در این دنیا داشته اید را خواهید داشت و بخاطر خواهید آورد که کیستید . اینکه بیاد دارید که شما کیستید ،خود حلقه ای است که بشما یادآوری می نماید که زندگی فرد ادامه دارد . خدا بی پایان است ، شما هم بی پایان هستید . هر گز در ابدیت ممکن نیست شکوه و زیبائی هائی را که در درونتان نهفته است تمام کنید . 

-شما یک موجود جاودانی هستید : 

پولس رسول می گوید: 

مرگ وجود ندارد و تمام انسان ها جاوید هستند . هر طفلی که بدنیا می آید ، دارای زنندگی جهانین و یا الهی است که بشکل یک طفل در آمده است . وی در واقع خدائی است که از آسمان به زمین آمده است و در جامه خاکی ظاهر گشته است . 

یگانه چیزی که شما در بعد بعدی زندگی با خود می برید ، حالت خودآگاهی ، یعنی آگاهی از خدا ، زندگی و جهان است . 

- شما افرادی را که دوست می داشتید ،مجدا ملاقات خواهید کرد :

موقعی که به این دنیا آمدید بدست کسانی سپرده شدید که شما را مورد محبت و نوازش قرار داده و از شما مراقبت و پرستاری نموده و تا پایان دوران طفولیت ،تمام نیازهایتان را بر طرف کردند . آنچه که در یک سطح زندگی صادق است در تمام سطوح دیگر عالم صادق است . زیرا خدا محبت است . وقتی وارد بعد بعدی زندگی می شوید ، شما با پرستاران و پزشگان تربیت شده بر می خورید و آن ها شما را با زندگی نوین دیگری آشنا یتان می کنند . محبت جذب محبت می کند . شما کسانی را که دوست داشتید ،مجددا ملاقات خواهید کرد . چنانچه شما در این جا معلم حقیقت باشید ، در سرای دیگر هم معلم خواهید بود . شما به مسافرت پرداخته و بتمام کارهائی که در این دنیا انجام می دادید ، دست خواهید زد .تنها فرقی که بوجود خواهد آمد ، آن است که سرای دیگر در یک طول موج و فرکانس برتر و عالی تر فعالیت خواهد کرد . در آنجا خورشید و قمری نخواهید دید. زیرا زمان در آنجا با زمان دنیای خاکی فرق می کند . مثلا وقتی که به هنگام شب بخواب می روید، ذهن شما بسیار فعال است ولی آگاهی از روز را نخواهید داشت . 

- کسانی که به اصطلاح مرده بحساب می آیند ،کجا هستند ؟ 

من در هنگام جان کندنشان در کنار بستر بسیاری از مردان و زنان بوده ام . من در هیچ یک از آن ها علامتی حاکی از اینکه دچار ترس و وحشت شده اند ، ندیدم . بطور غریزی و بطور اشراق ،آن ها احساس می کردند که وارد یک بعد دیگر و بزرگتر زندگی می شوند . تامس ادیسون ،هنگامی که جان می سپرد ،به دکتر خود گفت : 

" آن طرف خیلی زیباست " .

ما باید به این حقیقت توجه کنیم که آن ها در کاخ دیگر پروردگار زندگی می کنند و فقط در اثر بوجود آمدن یک تحول بزرگتر، از ما جدا گشته اند . کسانی که مرده به حساب می آیند ، در اطراف ما می پلکند . انسان وقتی که خود را از شر قرن ها خرافاتی که در ذهنش انباشته شده است ،نجات داد ، در خواهد یافت که هستی او فراتر از زمان و مکان است که او به آن آشنائی دارد . آنگاه او حضور کسانی راکه اکنون آن ها را مرده می خوانند احساس خواهد کرد . 

- مروری بر نکات مهم : 

. چیزی به نام مرگ وجود ندارد . وقتی که انسان ها می گویند که شمامرده اید شما در واقع در یک تن چهار بعدی سرگرم فعالیت هستید . 

. زندگانی شما جاودانی است . زندگی آغازی نداشته و پایانی هم نخواهد داشت . هم چنانکه خدا همیشه هست ، شما هم هستید.

. هر پایانی یک آغازی است . وقتی که زندگی در سطح این جهان پایان می یابد ،زندگی نوینی آغاز می شود . 

. انسان بدن خود را با خود نمی برد . بلکه یک بدن تلطیف شده دیگری را در بر می نماید . انسان هر گز بدون بدن نیست . 

. شما عزیزان خود را مجددا ملاقات خواهید کرد . محبت جذب می کند ، و شما به عزیزانتان خواهید پیوست . 

. چنانکه در زندگی این دنیا احساس می کنید ،موقع خفتن گذشت زمان را احساس  خواهید کرد ، در زندگی بعدی اصلا زمان وجود ندارد . 

. ما نمی توانیم عزیزان خود راهمیشه در اختیار داشته باشیم . وقتی که آن ها راترک می گوئیم ، بایدبه آن ها "خدا به همراهتان" بگوئیم .

. هرگز نباید برای آن هائی که فوت می کنند غصه بخوریم و به سوگواری بپردازیم .بلکه بالعکس برای اینکه آن ها مجددا در خدا متولد می شوند ، خوشحال و شکر گذار باشیم . 

. برای آن هائی که فوت کرده اند دست به نیایش بردارید و بدانید که محبت خدا با آن ها است . او آن ها را به کنار آب های آرام خواهد برد . 

. شما به عزیزان در گذشته خود دینی ندارید تا برای آن ها اشگ بریزید و غصه بخورید . بلکه بالعکس ،دین شما به آن ها طلبیدن خوشی ، آزادی و برکات آسمانی و ابراز محبت خواهد بود . 

.  از درون سوراخ غم و تنهائی بدر آیید و محبت ، خوشی ، اعتماد و قدرت بیشتر برای مهر ورزیدن را جانشین آن سازید . 

. بدانید که عزیزان شما در یکی دیگر از کاخ های بیشمار خدا بسر می برند . فقط فرکانس بالاتر ، ما را از آن ها جدا ساخته است . 

. اطاق شما را برنامه های تلویزیون و رادیو پر کرده ، گو اینکه شما بدون ابزارهای لازم نمی توانید از این برنامه ها برخوردار شوید .هم چنین کسانی که به اصطلاح مرده خوانده می شوند ، در اطرافتان هستند و شما آن ها را نمی بینید . 

. وقتی که انسان ها را مرده می خوانند ؛ در واقع نمرده و فقط در یک بعد بالاتر ذهنی بسر می برند . 

. ما از یک جلال به طرف جلال دیگر رهسپاریم . سفر ما دائم به طرف جلو ، بطرف بالا و بطرف خداوند متعال است . 

ادامه در فصل ششم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۸ ، ۱۷:۳۷
ایوب تفرشی نژاد

خلاصه ای از کتاب معجزه فکر 2

يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۴۱ ب.ظ

- فصل چهارم  - یگانه چیزی که دارای اهمیت بسیار زیاد می باشد :

. بزرگترین جیزی که دارای اهمیت بسیار زیاد است ،بزرگترین کشف اعصار  " آگاهی از قدرت خدا " می باشد .این کشف مهمتر از کشف نیروی اتمی و هسته ای است . 

. کتا ب مقدس می گوید : 

" اکنون خود را فورا با خدا آشنا کنید و در صلح و آرامش بسر برید . در این صورت خیر و نیکی به سراغتان خواهد آمد .

آشنا شدن و بر قرار کردن رابطه ای دوستانه با " خود برتر " که همانا "خدای درونتان "است ، یگانه چیز بسیار مهم می باشد .

. حال از خود سوال کنید که :

.. آیا واقعا باور دارم که هوش بی پایان نهفته در من ، خدا می باشد و او یگانه قدرت و علت العلل در جهان است ؟ 

اگر یک چنین اعتقادی داشته باشید ،حوادث ،شرایط و یا سایر افراد را برای اتفاقاتی که رخ می دهد ،مقصر نخواهید دانست . 

.. ایا من باور دارم که تجارب ، حوادث و شرایط از قوائی که در خارج من است ،ناشی می شود .اگر چنین است ،چرا سعی کنم اوضاع را تغییر دهم ؟ 

.. آیا من واقعا باور دارم که جهان معلول است و نه علت ؟ 

در اینصورت هرگز به آه و ناله نپردازید و از حوادث خارجی شکایت ننمائید . بلکه اندیشه و احساس خود را با  خدا و قانون او هماهنگ ساخته و بدینوسیله جهان را تغییر دهید . 

-باور ها باعث بوجود آمدن تجارب ما می شوند : 

باورهای ذهنی ما یگانه علت است . هز آنچه که شما می اندیشید و احساس می کنید که صحیح است ،یگانه علت در جهان شما می باشد .باید دائم بیاد داشته باشیم که با ما چنان سلوک خواهد شد که باور داریم . حضور خدا را در درون خود احساس کرده و شادمانی کنید . وی یگانه چیزی است که در زندگی به حساب می آید . خود را با یکتای بی پایانی که در درونتان است هماهنگ ساخته و به حضورش بعنوان یک موجود برتر در زندگی احترام بگذارید . در این صورت خواهید دید که همه چیز در زندگی به نفع شما فعالیت خواهد کرد . 

- چگونه می توان بر شک و تردید و نگرانی غلبه کرد ؟ 

در کتاب مقدس آمده است که طوفان عظیمی در دنیا بر خاست . هر شخصی به منزله یک کشتی است که در اقیانوس زندگی سرگرم مسافرت است . همه ما در دریای خودآگاهی جهانی غرق هستیم .از نظر روانشناسی همه ما به طرف هدفی در حال حرکتیم . گاهی کشتی با امواج پوشیده می شود و این دلیل باور انسان به شکست ، محدودیت و کمبود است . ما دائم با طوفان های شک و نگرانی و افسردگی در گیر هستیم . 

انسان باید استعداد های ذهنی خود را تربیت کرده و به درون خود بنگرد .باید به هر چه خوب است ، ایمان داشته و با خوشحالی در انتظار آن باشد. که هوش بی پایان شما را بسلامت از میان مشگلات می گذراند و راه را نشان می دهد . اعتقاد راسخ به قدرت خدا داشته باشید و مطمئن باشید که او مشگلات شما را حل و راه را به شما نشان خواهد داد  . 

- همیشه راهی برای نجات وجود دارد : 

وقتی که خدا را که قدرت روحی نهفته در درون شماست و بطور مطلق دانا و حکیم است را بخاطر می آورید ، راه حل مسئله را پیدا کرده و بدون اعتنا به بادهای هوس انسانی و امواج یاس و افسردگی به پیش خواهید رفت . 

- معنی ایمان چیست ؟ 

در انجیل مسیح آمده است که :

" مرد با ایمان کسی است که بیدار شود و به هدیه خدا که در درونش نهفته است ، دست یابد . او می داند که این قلمرو واقعیت است ."

ممکنست که یک شخص از خودآگاهی عالی برخوردار شود و در ابعاد فکری برتر زندگی کند . در این صورت نه آب او را غرق خواهد کرد و نه آتش او را خواهد سوزانید . 

- از اعتقاد کردن به یک وجود اسرار آمیز در خارج از خود بر حذر باشید و قوانین ذهن خود را که قابل اعتماد است ، فرا بگیرید .حضور محبت خدا را که روحتان را فراگرفته است ، احساس کنید . با پروراندن صفات الهی در ذهن خود ،با صفات خدا از نزدیک اشنا شوید ، به احیای قوای خدا داده پرداخته و بدانید که شما می توانید بوسیله آن بر تمام مسائل و مشگلاتتان غلبه کنید . با اندیشیدن در باره خدا و قدرت و حکمت او ، به خودآگاهی خود برتری بدهید . در اینصورت شما قادر خواهید بود طوفان ها و امواج متلاطم خشم و نفرت را در درون خود سرکوب سازید و آرامش را برقرار نمائید . 

- مروری بر نکات مهم :

- آشنا شدن با نفس برتر و برقرار کردن روابط خوب و دوستانه با آن یگانه چیز است که دارای اهمیت فوق العاده ای است .

- با شما همانطور رفتار خواهد شد که شما در باره خود می اندیشید .

- همیشه به خاطر داشته باشید ،چنانچه بخواهید بر حوادث غلبه کنید ، می توانید این کار را بکنید . 

- اعتقاد راسخ بقدرت خدا داشته باشید و بدانید که خدا می تواند مشگلات شما را رفع کند . یک چنین اعتقادی به طرز معجزه آسائی تمام موانع را از میان می برد . 

- هر مسئله و مشگلی راه حلی دارد . عاقبت خوبی برای هر مسگل پیش بینی کنید . در اینصورت با یک پایان خوب روبرو خواهید شد  .

- ایمان به معنی حقیقت دانستن چیزی است که عقل و حواس انکارش می کنند . 

- افکار ، اشیاء هستند . 

- چیزی را که هر تفکر علمی آن را کذب و نادرست به حساب می آورد ، درست حسابش نکنید .

- قوانین ذهنی مانند قوانین شیمی و فیزیک، امری کاملا شخصی هستند و برای هیچ فردی احترام قائل نمی شوند . 

-بخاطر داشته باشید که تاثراتی که تفکر دائم بر ضمیر باطنتان باقی می گذارد جدا به منصه ظهور خواهد رسید . 

- حضور خدا در درونتان شما را از هر بلیه ای نجات خواهد داد ، مشروط بر اینکه به خدا اعتماد کنید و به او باور داشته باشید . 

- قوانین ذهنی قابل اعتمادند .شما می توانید بطور ضمنی به این قوانین و اصول تکیه کنید . 

-فصل پنجم - هر پایانی را آغازی است 

ادامه دارد . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۸ ، ۲۱:۴۱
ایوب تفرشی نژاد

خلاصه ای از کتاب معجزه قدرت فکر

جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۰ ب.ظ

-ای پسر ، تو همیشه با من هستی و آنچه من دارم از آن تست . 

-شما می توانید با گشودن ذهن خود و قلبتان از قدرت شادی و حکمت خدا بهره مند گردید . 

- برای سالم شدن و سالم ماند ، خود را ذهنا و از نظر عاطفی غرق در پروژه های خود نموده و برای آن به فعالیت بپردازید.در اینصورت از انرژی و نیروی حیاتی سرشار بر خوردار خواهید شد . 

- شما می توانید با آزاد سازی نیروهائی که در شما بالقوه وجود دارد و غرق شدن در کار خود و علاقه شدید پیداکردن به حقیقت خدا و خدمت به جامعه و ابراز محبت و دوستی به دیگران ، بر ملالت غلبه کنید . 

- چنانچه میل داشته باشید که سالم شوید ، و سالم باقی بمانید ، شما سالم خواهید گشت . 

- موقعی که شخص میل به ادامه زندگی ندارد ، به علاقه حاکم بر وجود او پی ببرید و روی آن به فعالیت بپردازید . در این صورت او را از یک زندگی جدید بر خوردار خواهید ساخت . 

- برای اینکه مبتلا به زخم و دمل شوید ، لازم نیست که در باره دمل و زخم فکر کنید . با ابتلا به چیزهائی مانند نگرانی ، کینه ، نفرت و افکار خصمانه ، می توانید به زخم و دمل و .... مبتلا شوید . 

- برای اینکه یک غده بد خیم را درمان کنید ، باید ذهن خود را از ترس تهی کنید و به این حقیقت توجه کنید که این بیماری محصول فکر نادرست است . با تغییر دادن افکار خود ، وضعیت آن را نیز تغییر می دهید .

-کلید بهبود یافتن سریع ؛ آن است که دریابید بیماری شما موقت است ، و آن گاه یک تصویر زنده از سالم شدن مجدد خود ، در عالم تصور و خیال مجسم نمائید .

- اگر مبتلا به بیماری فلج شده باشید ، به این حقیقت توجه داشته باشید که هوش بی پایانی بدن شما را ساخته است ، می تواند آن را درمان کند . سپس ذهنا و جسما احساس سلامتی نمائید . در این صورت معجزه فوق به وقوع خواهد پیوست . 

- بدن شما از رویائی که ذهنا مجسم می کنید تبعیت خواهد کرد . شما بطرف چیزی می روید که در عالم رویا مجسم می کنید . 

- فصل دوم - برای نیل به خوشبختی به منبع دسترسی پیدا کنید .

امرسون ، یک بار اظهار داشت که :

" کلیه مردان موفق ، در اعتقاد به اصل علیت همداستان بوده اند . یعنی آن ها باور داشته اندکه دنیا روی اصل قانون ونه شانس و تصادف می چرخد و در زنجیر علیت که اولین و آخرین چیزها را به هم متصل میکند ، حلقه ای ضعیف و نازک وجود ندارد . افرادی که بطور سطحی می اندیشند ، اعتقاد به شانس و تصادف دارند. " 

قانون بزرگ زندگی : 

- قانون زندگی ، قانون باور است . آنچه را که شما ذهنا قبولش دارید و احساس می کنید که صحیح و درست است ، رخ می دهد . 

- شخص خوشبخت می داند که او به دنیا آمده است تا کامیاب شود و به حد کافی مجهز است که برنده شود . او زحمتکش ، فعال و سرتاپا شوق و ذوق است . 

- بیدار و زنده باشید . 

- مارک تواین می گوید : 

"اقبال به سراغ هر کس می آید و دق الباب می کند ولی در بسیاری از موارد ، وقتی که او در می زند ، صاحب خانه در سالن همسایه است و یا اینکه صدای زنگ را نمی شنود . "

- مثلی است معروف که می گوید : 

" یک شخص همچنان است که در قلبش می اندیشد ." 

آری ، انسان همان است که در طول روز می اندیشد و اخلاق او مجموع کل طرز تفکر اوست . علت و معلول در قلمرو افکار همچنان مطلق و انحراف ناپذیر است که اشیاء در دنیای مرئی هستند . شادی و درد آدمی ،چیزی غیر از انعکاس طرز تفکر روزانه او نیست و بدین ترتیب است که یک شخص ممکنست در زندگی خود تجارب شیرین و یا تلخی را بیندوزد . 

- یقین حاصل کنید که شما ارباب افکار ، عواطف و واکنش هائی که نسبت به زندگی دارید ، هستید . شما سازنده و شکل دهنده تجارب و حوادث هستید . هر اندیشه ای که احساس می شود که راست و درست است و به آن اجازه داده می شود که در خودآگاهیتان به عنوان یک حقیقت پذیرفته شود ، در ضمیر باطنتان رشد می کند و دیر یا زود بصورت عمل شکوفه می زند .و سرانجام باعث می شود که میوه فرصت و تجربه نصیبتان شود . 

افکار خوب ، میوه خوب ببار می آورند و افکار بد ،میوه بد . 

- چرا افراد باصطلاح خوب رنج می برند ؟ 

قانون زندگی به افراد احترام نمی گذارد . خورشید روی عادل و ظالم می تابد و قانون ، اخلاق سرش نمی شود .آب یک آدم بی دین را همچنان در آغوش خود نگه می دارد که یک مرد متدین را نگاه می دارد . یک آدمکش می تواند مثل یک فرد نورانی و پر از معنویت ، نفس بکشد . 

ممکن است آدم خوب و درستکار دارای افکار نفرت انگیز و زیانکار باشد و ممکنست که افکار بد و مخربی که در نهان دارد ،، برای او مصیبت ببار بیاورد . شما می توانید ترس ها و نفرت ها و کینه ها و حسادت های مخفی دیگران را به بینید ،ولی هر گاه ظاهرشان را مورد توجه قرار بدهید ، ممکن است از روی ظاهر به قضاوت بپردازید . 

مرد به اصطلاح بد ، ممکن است به موفقیت ، خوشبختی و تندرسیتی باور داشته باشد و بر طبق باورش هم مزایائی نصیب او شود.

ولی آنچه مهم است :

آنچه مهم است ،اعمالی نیست که شخص به خاطر تظاهر و خودنمائی انجام می دهد .بلکه حرکت داخلی قلب اوست که به حساب می آید .آنچه مهم است باورهای نهفته در اعماق قلب و معتقداتی است که انسان به آن عقیده دارد و نه عقاید یکه تظاهر می کند که باورش دارد . پس ، ممکنست که یک انسان مرتب به کلیسا رفته و به بینوایان پول بدهد و با کودکان خوش رفتاری کند و به عیادت بیماران برود و تمام اعمالی که از نقطه نظر ظاهر خوب انگاشته می شود را انجام بدهد ، ولی از نقطه نظر خدا و قانون او که عبارت است : 

" یک انسان همچنان است که می اندیشد " 

کارش درست نباشد . 

- کار سخت حتما شخص را ثروتمند و کامیاب نمی کند  .

- در باره تبهکاران نیندیشید . 

- دردگاه های خود را بالا ببرید . 

- در بدبختی و سختی تخم فرصت نهفته است . 

- سورپرایزهای شگفت انگیز در همه جا منتظر شماست . 

- فریب بزرگ آن است که یک انسان متعارف بطور دائم علت و معلول را در خارج از وجود خود به بیند . 

- تکنیک نیایش برای رانندگی بدون خطر : 

این اتومبیل تعلق به خدا دارد و ایده ای است از ایده های خداوند .خودرو بطور آزاد با خوشی و محبت از نقطه ای به طرف نقطه دیگر می رود . در تمام اوقات نظم خدا و زیبائی او به مکانیسم اتومبیل حکمفرماست و راننده اش سفیر خدا و پر از محبت و حسن نیت است .همیشه آرامش و حقیقت خدا و حسن تفاهم راننده حاکم است . تمام تصمیمات را خدا رهبری و جاده را مستقیم، زیبا و کامل می کند . روح خدا راننده را راهبری و همه جاده ها را بصورت شاهراه خدا در آورده است . 

- حقیقت بزرگ :

باورها و تاثراتی که ضمیر باطن شما را تحت تاثیر قرار می دهد ، باعث بوجود آمدن کلبه تجارب و حوادث زندگی تان می گردند . ضمیر باطن شما برای آشکار سازی الگوهای انباشته شده در ژرفای آن بصورت یک قانون به عمل می پردازد . 

- بیماری از ذهن شروع می شود : 

بدن انسان مانند یک صفحه ای عاطفی است که شما به وسیله عواطف خود آهنگهائی که با احساساتتان مطابقت دارد از آن می شنوید . چنانچه شما یک قطعه از بدنتان را قطع کنید ،آن تکه گوشت فاسد و متلاشی شده و دچار بیماری نمی گردد .این بخاطر آن است که این قطعه گوشت جدا شده دیگر رابطه ای با ذهنتان نداشته و از آن جدا گشته است .

- مروری بر نکات مهم :

. ازروی ظاهر به داوری نپردازید .چشمان شما غالبا فریبتان می دهند و فقط قسمت ظاهر حقیقت را آشکار می نمایند . شخصا به بررسی اشیاء بپردازید . 

. تقصیر را به گردن یک شخص و یا یک چیز و یا حادثه ای نگذارید . 

. وجود الگوهای منفی در ضمیر باطن ، علت اصلی تمام شرور است .الگوهای سازنده در ضمیر باطن موجبات پیروزی و موفقیت شما را فراهم می کنند . 

. فریب بزرگ در اعتقاد داشتن به علت ها و معلول های مادی نهفته است . 

. قانون زندگی ،قانون باور است .هر چه را که ما می کاریم ، می درویم .

. کلیه تجارب و حوادث زندگی ، نتیجه باور های کلی ما است . 

. شعور خودآگاه خود را با حقایق مربوط به خدا پر کنید .در این صورت ضمیر باطن شما یک چنین حقایقی را قبول کرده و باعث خواهد شد آن را بصورت تجربه در آورید . 

. این حقیقت بزرگ را یاد بگیرد که هیچ شخصی ، وضعیت و یا شرایطی ، موجبات بیماری ، بدبختی و شکست شما را فراهم نمی کند . 

. ممکنست شما روی بدنتان سرود محبت و یا آهنگ نفرت را بنویسید .شما سرود محبت را انتخاب کنید . 

. نیکی و بدی نتیجه طرز استفاده از ذهنتان می باشد . 

. فکر شما علت و تظاهر وجلوه گری آن معلول است .

. تلقینات و اظهارات دیگران ،قدرتی در خلق اشیاء که آن ها تلقین می کنند ، ندارد . 

. ممکنست اشتباه شما را گول بزند ، ولی حقیقت آزادتان خواهد ساخت . 

ادامه دارد . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۸ ، ۲۳:۳۰
ایوب تفرشی نژاد

مولانا در مجلس درس شمس

جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۷ ب.ظ

جلال الدین محمد بلخی ، معتقد بود که کائنات در تحول دائم است ، و اساس هستی در نیستی و بقاست . این سیر تحولی تا جهان ،جهان است ،خورشید و ماه و ستاره در افق مشغول نورافشانی است به نام تحول و تکامل ، ادامه خواهد داشت : 

آدم از خاک است ، کی ماند به خاک 

هیچ انگوری نمی ماند به   تاک 

نطفه از نان است ؛کی ماند به نان ؟ 

مردم از نطفه است ، کی باشد چنان ؟ 

هیج اصلی نیست مانند اثر 

پس ندانی اصل رنج و درد سر 

در کلیه پدیده های طبیعت ، آثار تغییر و تحول به چشم می خورد . از ضد ، ضد ها پدیدار می شود . باید به دقت به جهان نگریست و با اندیشه های علمی ،تحول تدریجی کاینات را به خوبی درک کرد . ولی پس از ملاقات با شمس ، نسبت به جهان و کائنات جهان بینی تازه  ای دارد و با شعرهایش تحول دائمی وجود را ظریفانه بیان می کند : 

هر زمان نو می شود دنیا و ما 

بی خبر از نو شدن اندر بقا 

پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتی است 

مصطفی (ع) فرمود دنیا ساعتی است 

جهان مخلوطی از اضداد است . ضد ها را به ضد ها می توان شناخت . در این جنگ مستمر اضداد ، هم جنبش و هم اثرات تکامل به خوبی مشاهده می شود :

زندگانی آشتی ضد هاست 

مرگ آن کاندر میانشان جنگ هاست 

صلح اضداد است عمر این جهان 

جنگ اضداد است عمر جاودان 

ان جهان جز باقی و آباد نیست 

زانکه ترکیب وی از اضداد نیست . 

مشتاقی و مهجوری :

بتاب ای شمس تبریزی بسوی برج های دل 

من مست و تو دیوانه ، ما را که برد خانه 

من چند ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه 

در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم 

هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه 

ای لولی بربط زن ، تو مست تری یا من  ؟

ای پیش چو تو مستی ، افسون من افسانه 

از خانه برون رفتم ، مستیم به پیش آمد

 در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه 

چون کشتی بی لنگر ، کژ می شد و مژ می شد 

وز حسرت او مرده ، صد عاقل و فرزانه 

گفتم ز کجائی تو ؟ تسخر زد و گفتا : من 

نیمیم ز ترکستان ، نیمیم ز فرغانه 

نیمیم ز آب و گل ، نیمیم ز جان و دل 

نیمیم لب دریا ، نیمی همه دردانه 

گفتم که رفیقی کن با من ، که منت خویشم 

گفتا که نبشناسم من خویش ز بیگانه 

من بی دل و دستارم ، در خانه خمارم 

یک سینه سخن دارم ، من شرح دهم یا نه ؟ 

 - مولانا ، انسان عاشق را به گونه جنینی می بیند که در شکم هستی است ، و باید سرانجام متولد شود و آن تولد در شمس تبریز " انسان کامل " جلوه می کند . 

چون دوم بار آدمیزاده بزاد 

پای خود بر فرق علت ها نهاد 

مولانا خطاب به شمس می گوید: 

جانم چو کوزه ای است پر آتش بست نکرد

روی من از فراق چو زر می کنی ، مکن 

گوئی خموش کن تو خموشم نمی هلی 

هرموی را ز عشق زبان می کنی ، مکن 

و یا 

گر غائبی ز دل تو در این جا چه می کنی ؟ 

ور در دلی ز دوده سودا چه می کنی ؟ 

حافظ می گوید: 

هر آنکسی که در این حلقه نیست زنده به عشق 

بر او نمرده به فتوای من نماز کنید 

انسان عاشق از مرگ نمی هراسد و آن را پایان حیات نمی پندارد . چون ، مرگ عشاق را بسوی کنگره عشق پرواز می دهد و به مبدا اعلا نزدیک می کند . 

ساعتی در خلوت استاد عشق :

گفتم عشق را شبی ، راست بگو تو کیستی ؟ 

گفت : حیات باقیم ، عمر خوش مکررم 

گفتمش ای برون ز جا ، خانه تو کجاست ؟ گفت : 

همره آتش دلم ، پهلوی دیده ترم

غازه لاله ها منم ، قیمت کاله ها منم 

لذت ناله ها منم ، کاشف هر مسترم 

او به کمینه شیوه ای ، صد چو مرا زره برد 

خواجه مرا تو ره نما ، من بچه از رهش برم ؟ 

چرخ نداش می کند ، کز پی اوست گردشم 

ماه نداش می کند ، کز رخ تو منورم 

شمس آموخته بود که این آوا ، وقتی به گوشش می رسد که به عشق ایمان داشته باشد .بالاخره ، طوفان عشق ، روح تشنه مولانا را از مرزهای مفهوم ها و پدیده ها بیرون برد و معمای لا ینحل هستی را به نحوی برایش حل کرد و سرود : 

ز زمان و ز مکان باز رهی گر تو ز خود 

چون زمان بگذری و همچو مکان بستیزی 

مولانا ، ادعا می کند که زمان و مکان و حتی کثرت یا عدد ظاهری است و با این همه روح فرد بدون از دست دادن جوهر فردیت خود ، در خدا باقی می ماند . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۸ ، ۲۳:۰۷
ایوب تفرشی نژاد

عاشقانه هائی از مولانا جلال الدین رومی

جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۵۲ ب.ظ

این همه ناله های من ، نیست ز من ، همه از اوست 

کز مدد می لبش ، بی دل و بی زبان شدم 

گفت " چرا نهان کنی عشق مرا ، چو عاشقی ؟ " 

من ز برای این سخن ، شهره عاشقان شدم 

جان جهان ز عشق تو ، رفت ز دست کار من 

من به جهان چه می کنم ؟ چونکه از این جهان شدم 

 

 

- تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم 

دیو نیم ،پری نیم ، از همه چون نهان شدم ؟ 

برف بدم ، گداختم ،تا که مرا زمین بخورد 

تا همه دود دل شدم ، تا سوی آسمان شدم 

نیستم از روان ها ، بر حذرم ز جان ها 

جان نکند حذر ز جان ،چیست حذر چو جان شدم ؟ 

آن که کسی گمان نبرد رفت گمان من بدو 

تا که چنین به عاقبت بر سر آن گمان شدم 

 

-آن کس که همی جستم ، دی من به چراغ او را 

امروز چو تنگ گل در رهگذرم آمد 

امروز سلیمانم کانگشتریم  دادی 

زان تاج ملوکانه بر فرق سرم آمد 

ادامه دارد . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۸ ، ۲۰:۵۲
ایوب تفرشی نژاد

انسان کامل از نظر مولانا

پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۰ ب.ظ

کاملان از دور نامت بشنوند 

تا به قعر تارو پودت در روند 

بلکه پیش از زادن تو سالها 

دیده باشندت به چندین حالها 

از دیدگاه مولانا ، انسان کامل دارای مشخصات زیر است : 

- انسان کامل و بزرگوار ، همواره جویای حقیقت است و از بیان حقیقت ولو آنکه مخالف نظرات و افکار جامعه باشد ، پروائی ندارد . 

- قول و فعلش صریح است .زیرا بی اعتنائی به دیگران به او اجازه می دهد که صراحت داشته باشد .

- او دوستدار بیان حقیقت است جز در بعضی موارد که در خطاب با طبقات مردم ،لحن طنز و استهزاء بکار می برد . 

- انسان بزرگوار مکتب ازسطو سنگین و با تانی است مگر در جائیکه مسئله مربوط به افتخار یا یک کار جدی باشد .

- به عقیده فارابی ، از شرایط رهبر این است که :

. از کسی اطاعت نمی کند . 

. فاضل و دانشمند و راهنماست و افراد پیروان او هستند . 

- او در اقدامات معدودی که دارای اهمیت و قابل اشتهار هستند، مداخله نمی کند .

- در ضروریات زندگانی و در موارد بی اهمیت ، مرد بزرگ منش ، کمتر به شکوه و شکایت می گراید . 

- بطور خلاصه ،کسی شرایط رهبری جهان را دارد که دارای دوازده شرط زیر باشد : 

. سالم باشد . 

. هوش سرشار داشته باشد . 

. حزم و قریحه داشته باشد ، بطوریکه هر مطلبی را به او عرضه کنند ، بر فور در ک کند . 

. مشتاق همیشگی کسب علم باشد و برای فرا گرفتن دانش های زمان ، رنج و ناراحتی احساس نکند . 

. از مشتهیات نفس اماره به پرهیزد . 

دوست درستکاران و دشمن آشتی ناپذیر ستمکاران باشد . 

. احساس مفرطی نسبت به حقیقت و طرفداران حق و احساس دشمنی با باطل و طرفدارانش داشته باشد . 

. به مال و جاه دنیا؛ بی اعتنا بوده  و استغنای طبع داشته باشد . 

. نیمی از اموال خود را میان بیچارگان تقسیم کند . 

. شجاع بوده و اراده ای قوی داشته باشد . 

بطور کلی ، نظریات عرفا و متصوفه در زمینه انسان کامل با فلاسفه اختلاف و تعارض اشکار دارد .انسان کامل ، مقام شامخی در سیر و سلوک زاهدانه احراز می کند . چنین عارفی اعتراف به ناچیز بودن خود و اعتراف بر این امر که یگانه هستی واقعی ، هستی الهی است ، بسنده نمی کند .بلکه می خواهد که از نردبان دنیای درون عروج نماید و چنان وارستگی و شیفتگی به حق نشان دهد که خویشتن را " یعنی من " در آن عشق از یاد ببرد و مانند منصور حلاج به " انا الحق " به پیوندد . بدین سان ،صوفی حقیقی به ولی و شاهد زنده و ناظر هستی واقعی پروردگار " هو " " هو " تبدیل می شود  . این پیوستگی به جائی می رسد که آنچه دانشمندان می دانند ، انسان کامل به کمک "شاهباز عشق" می بیند . 

عرفا معتقدند که برای نیل به حقیقت ، فقط یک راه متصور است و آن هم طریق عشق است . با پای همت و دانش ، نمی توان بدین دنیای بزرگ گام گذاشت . صوفی وارسته به مدد عشق به ریاضت روی می آورد تا به کشف و شهود نائل گردد . 

سعدی شیراز،پس ازمطالعه غزل مولانا با طنزی ملیح چنین پاسخ می دهد : 

از جان برون نیامده ، جانانت آرزوست 

زنار نابریده و ایمانت آرزوست 

بر در گهی که نوبت " ارنی " همی زنی 

موری نه ای و ملک سلیمانت آرزوست 

فرعون وار لاف " انا الحق " همی زنی 

وانگاه قرب موسی عمرانت آرزوست 

انصاف راه خود ز سر صدق داده اند 

بر درد نا رسیده و درمانت آرزوست 

بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود 

شهپر جبرئیل مگس رانت آرزوست 

هر روز از برای سگ نفس بو سعید 

یک کاسه شوربا و دو تا نانت آرزوست 

سعدی در این جهان که توئی ذره وارباش 

گر دل به نزد حضرت سلطانت  آرزوست 

- ملک شمس الدین هندی ، پادشاه ملک شیراز بود که دستخطی به خدمت شیخ سعدی فرستاد و استدعا کرد که غزلی محتوی معانی عجیب بفرستد تا غذای روح و جان خود سازد . شیخ سعدی غزلی از مولانا که در آن ایام به شیراز برده بودند و او بکلی ربوده آن شده بود ،بنوشت که مطلع آن غزل چنین است : 

هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست 

ما بفلک می رویم ، عزم تماشا کراست ؟

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۸ ، ۲۱:۱۰
ایوب تفرشی نژاد

اعترافات شمس

دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۳۹ ب.ظ

شمس گفت : 

گوهر داریم در اندرون به هر که روی آن با او کنیم ،از همه یاران و دوستان بیگانه شود.

- آدم متملق چون بختکی بر ذهن و فکر و شعور انسان می چسبد و رشد اندیشه را از وی می رباید . 

- آنکه مرا دشنام می دهد ، خوشم می آید و آنکه ثنایم می گوید می رنجم .زیرا که ثنا می باید چنان باشد که بعد از آن انکار در نیاید و گرنه آن ثنا نفاق باشد . اخر آن که منافق است بتر است از کافران 

- خواص را سماع حلال است . زیرا دل سلیم دارند . این تجلی و رویت حقیقت ،مردان سالک را در سماع بیشتر باشد . ایشان از عالم هستی خود بیرون آمده اند ، از عالم دگر برون آردشان سماع .

- رقص مردان خدا لطیف باشد و سبک ، گوئی برگ است که بر روی آب می رود . اندرون چون کوه و صد هزار کوه و برون چون کاه .هفت آسمان و زمین و خلقان همه در رقص آیند آن ساعت که صادقی در رقص اید .اگر در مشرق مومنی در رقص باشد ؛ اگر مومنی در غرب باشد ، هم در رقص بود و در شادی 

- فی الجمله سماعی است که حرام است .او خود بزرگی کرد که حرام گفت ،کفر است آن چنان سماع ، دستی که بی آن حالت بر آمد ،به بهشت برسد و سماعی است که مباح است و آن سماع اهل ریاضت و زهد است که ایشان را آب دیده و رقت آید و سماعی است که فریضه است و آن سماع اهل حال است که آن فرض عین است .چنانکه پنج نماز و روزه و رمضان ، و چنانکه آب و نان خوردن بوقت ضرورت فرض عین است اصحاب حال را ، زیرا مدد حیات ایشان است . اگر اهل سماعی را به مشرق سماع است ،صاحب سماع دیگر را به مغرب سماع باشد و ایشان را از حال همدگر خبر باشد .

- صور مختلف است و اگر نه معانی یکی است . از مولانا بیادگار دارم از شانزده سال که می گفت که خلایق همچو اعداد انگورند . عدد از روی صورت است چون بیفشاری در کاسه ،آنجا هیچ عدد هست ؟ این سخن هر که را معامله شود کار او تمام است .

- من آن مرغکم که گفته اند ؛به هر دو پای در آویزد 

  آری در آویزم ، اما در دام محبوب در آویزم 

- عشق را با دی و امروز و با فردا چکار ؟ 

جانا همه امید من امروز توئی 

هستند دگران ولیک دلسوز توئی 

شادند جهانیان به نوروز و به عید 

عید من و نوروز من امروز توئی 

- روزی مولانا از شمس پرسید : 

در سیر و سلوک ویژه شما ؛ شیخ چیست ؟ 

شمس پاسخ داد : 

هستی 

مولانا پرسید : مرید چیست ؟ 

شمس پاسخ داد : 

نیستی ، چون تا مرید نیست نشود ، مرید نباشد .

- اگر واقع شما با من نتوانید همراهی کردن ،من لا ابالیم نه از فراق مولانا مرا رنج و نه از وصل او مرا خوشی .

خوشی من از نهاد من؛ رنج من هم از نهاد من؛ اکنون با من مشگل باشد زیستن . 

شمس به شاگردش مولانا چنین گفت : 

سخن با خود توانم گفتن ، با هر که خود را دیدم ، در او با او سخن توانم گفتن ،تو اینی که نیاز می نمائی ، آن تو نبودی که بی نیازی و بیگانگی می تمودی ،آن دشمن تو بود .از بهر آنش می رنجانیدم که تو نبودی ، آخرش من ترا چگونه رنجانم ،که اگر بر پای تو بوسه دهم ترسم که مژه من در خلد و پای تو را خسته کند . 

 - از سیاله اثیری جهان وجودت کمک بگیر تا بتوانی به مدد آن عروج کنی و در انوار شیری رنگ ستارگان غرق شوی . در همه لحظاتی که د رخلوتش بودم بر صفا و احساسات ناب مذهبی و بدون تزلزل وی بخوابی آشنا می شدم که گوئی به همه اندیشه هایش " خط سوم " آویخته شده بود . و احتمالا می خواست که من هم بکمک او ، از نردبان وجود صعود کنم . او می گفت : ه روقت خودت را شناختی یقین بدان غنچه های امید در گلستان دلت شکفته می شود و سروش یار را در فضای سینه ات بخوبی خواهی شنید .مناسب است ترانه های شوق انگیزی را که می شنوی سعی کنی با خود بخاک تیره فرو نبری ، بلکه مانند چنگ آن کلمات را بصدا در آوری و گاه و بیگاه زیر لب زمزمه کنی که ترانه های دلنشین حیات است ،شمس زمانی که تجلی جوشش زندگی نوین را کنجکاوانه در وجودم مشاهده کرد ، گفت : 

من آنچه از اسرار در دل داشتم ، بیدریغ بتو ارمغان داده ام ، آرزویم اینست آوای سحر انگیز حقایق را از اشعارت بشنوم و از کلام دلپذیر و شور انگیزت صله بر گیرم پیش از آنکه تند باد تیره و سرد فراق ما را از هم جدا کند . 

مولانا بر اثر آموزش های آموزگارانه شمس می گوید : 

آینه دل چو شود صافی و پاک 

نقش ها بینی برون از آب و خاک 

ویا : 

چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمی دانم 

نه ترسا ، نه یهودم من ، نه گبرم ، نه مسلمانم 

نه شرقیم ، نه غربیم ، نه بریم ؛ نه بحریم 

نه از کان طبیعیم ، نه از افلاک گردانم 

نه از هندم ، نه از چینم ، نه از بلغار و سقینم 

نه از ملک عراقیم نه از خاک خراسانم 

مکانم لا مکان باشد ،نشانم بی نشان باشد 

نه تن باشد نه جان باشد ، که من از جان جانانم 

و یا : 

مائیم و شور مستی ، مستی و بت پرستی 

زین سان که ما شدستیم از ما دگر چه آید ؟ 

مستی و مست تر شو ، هین زیر و بی زبر شو 

بی خویش و بی خبر شود ، خود از خبر چه آید ؟ 

- شمس به مولانا گفته بود : 

بشر دارای دو صفت حمیده و رذیله است . برای آنکه صفات حمیده انسانی از قوه بفعل در اید باید که انسان در مدینه فاضله بسر برد . و در واقع نقش مدینه فاضله این است که موجبات رشد و به فعلیت در آوردن صفات حمیده را فراهم نماید . شمس تحقق این مدینه فاضله را در ناکجا آباد عشق می داند و به مولانا گفت : 

" انوار فیض حق در همه جا می تابد ، دیوار وجود را (ما و منی را) خراب کن تا انوار فروزانش را به بینی .مبدا فیض عالم را در خلوتگه خورشید از طریق مکاشفت در ک خواهی کرد .آسانترین و کوتاهترین طریق برای نیل به مقصود آن است که از قفس طلائی تن ، خارج شوی تا از عالم ماده بیرون نیائی ،جهش به ماورای کاینات میسور نیست . چشم دل را باید باز کنی ،منطق عرفان عاشقانه بر اساس اعتقاد به بینش در برابر دانش استدلالی و تحلیلی قرار دارد . به جای علم و عقل و استدلال شایسته است به جهان ناپیدا کرانه عشق ،شهود و اشراق راه یابی .

خدا پرستی آنست که خودپرستی را رها کنی .باید فراموش کنی که صاحب مسندی بودی و مقامی داشتی . نخوت و غرور و آداب و ترتیب گذشته را از ساحت وجود دور کن ، شستشوئی کن و آنگه بخرابات خرام تا آیه " یهدی الله لنوره من یشاء " را با چشم درون دریابی و معبود را که از هر کس بتو نزدیکتر است بهتر بشناسی و آوایش را بشنوی .دل تو در آینده نزدیک به پهنای فلک تبدیل می شود که عالم جبروت و ملکوت آسمان ها را در آن مشاهده خواهی کرد .

تو هنوز ناپدیدی ز جمال خود چه دیدی ؟ 

سحری چو آفتابی ز درون خود در آیی "

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۸ ، ۲۰:۳۹
ایوب تفرشی نژاد

بحثی کوتاه در باره سماع

دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۶:۵۲ ب.ظ

امیر خسرو دهلوی ،شاعر  و عارف نامدار  فرموده است : 

آن روز که روح پاک آدم ببدن 

گفتند در آ نمی شد از ترس به تن 

خواندند فرشتگان به لحن داوود 

د رتن ، در تن درآ ، در آ اندر تن 

در سلسله مولوی ، رسم بر این است که چون کسی به خواهد در آن طریقه در آید ، باید که مدت هزار روز خدمت نماید .بر این موجب مدت چهل روز خدمت چهارپایان کند ، چهل روز کناسی فقرا نماید و چهل روز آب کشی ، چهل روز فراشی و چهل روز طباخی ، چهل روز حوائج از بازار بیاورد و چهل روز خدمت مجلسی درویشان کند و چهل روز هیزم کشی و چهل روز نظارت نماید .

بر این نسق تا مدت مقرره تمام شود .اگر چنانچه یکروز از آن مدت ناقص گردد ، باید که خدمت را از سر گیرد و چون تمام کند آنکس را غسل توبه دهند از جمیع محرمات و کسوت از سرکار خانقاه پوشانند و تلقین اسم جلاله بر او کنند و حجره ای جهت آسایش و عبادت به وی دهند و طریق ریاضت و مجاهدت وی نمایند و آنکس بر آن قاعده و قانون مشغول شود تا آنکه صفائی در باطن او ظاهر شود . 

ادامه دارد . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۸ ، ۱۸:۵۲
ایوب تفرشی نژاد