عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

عرفان و شعر

کسب معرفت و آگاهی برای رسیدن به آرامش و حضور و احساس بی نیازی از همه چیز و همه کس

مروری بر زندگی عرفا و دانشمندان و دقیق شدن در گفتار و کردار آن ها ، با تاکید بر این حقیقت که تنها از راه علم و دانش نمی شود به حقیقت پی برد و باید عشق هم داشت . عشقی که عبارت از اخلاص و محبت نسبت به خدا و جز او کسی را ندیدن ؛ است .
سرزمین ما بزرگان و دانشمندان و عرفای بسیاری را در دامان خود پرورده است که در جهان نام آور بوده اند . اگر ارسطو با عنوان معلم اول ؛ در یونان می زیسته است ؛ معلم ثانی با نام فارابی و معلم ثالث با نام میرداماد در کشورمان ایران می زیسته اند و مایه افتخار ما ایرانیان بوده اند .
در این وبلاگ ؛ زندگی و آثار ؛ رفتار و کردار آن ها در گذر ایام در حد امکان شرح داده خواهد شد . امید است که مورد قبول علاقمندان قرار گیرد .

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیوتون» ثبت شده است

حکمت ملاصدرا 5

چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۸، ۰۶:۳۸ ب.ظ

در دنیا فقط یک حقیقت وجود دارد .یعنی حقیقت یکی است و ما به مناسبت اینکه دچار ضعف فکر و عقل هستیم ،آن را متعدد می بینیم و کسانی که بتوانند نفس را پاک کنند و در علم به مدارج عالی برسند و در همان حال در عرفان ،سالک با استقامت باشند خواهند توانست که حقیقت را یک جا به بینند و بدون حجاب آن را مشاهده نمایند .برای مثال : 

در تالار تاریکی که در آن پنجاه نفر با یک شمع خاموش ایستاده اند و آنگاه شمع ها یک به یک روشن می شود و نفر اول هر لحظه حقایق بیشتری را می بینید .و.....

- آیا حقیقت واحد قبل از مرگ قابل ادراک هست ؟ 

کسی که می خواهد قبل از مرگ بخدا برسد باید لیاقت وصول به آن مقام را داشته باشد .یک مرد نادان که علم تحصیل نکرده نمی تواند بخداوند واصل گردد . زیرا که اوج گرفتن و به خداوند رسیدن ، دو بال نیاز دارد .یک بال آن ، علم است و دیگری بال سلوک عرفانی .لازمه سلوک عرفانی کشتن نفس اماره می باشد و مردی که در وجودش نفس اماره بیدار و هوشیار است و می داند که تقاضا هایش پذیرفته می شود ، هرگز موفق نخواهد شد که سالک راه عرفان باشد . 

-بعد از اینکه انسان به خدا پیوست ، می تواند شریک قدرت خداوند شود ؟

یک انسان بخداوند می پیوندد ، چون خود خداوند در قرآن گفته که ما از او هستیم ولی بعد از پیوستن بخداوند در قدرت او شریک نمی شود .پیوستن یک انسان کامل بخداوند شبیه است به پیوستن یک ذره به خورشید .ذره گرچه بخورشید واصل می شود ولی در قدرت آفتاب شریک نمی شود .انسان از درجه نقصان بسوی کمال می رود و خدا کمال مطلق است و محال است موجودی ناقص که به سوی کمال رفته و به اوج تکامل رسیده از حیث علم و قدرت مانند خداوند که کمال مطلق است ، شود و محال است موجودی که زائیده می شود و می میرد از حیث نقصی که دارد بتواند در قدرت واجب الوجود که کمال مطلق است شرکت نماید . 

وجود یکی است و در آن وجود ، علم و قدرت ، به نسبت کیفیت هر عضو فرق می کند . این حرف ملاصدرا شبیه به حرفی که در همان دوره نیوتون راجع به نیروی جاذبه در موجودات بر زبان می آورد .

نیوتون می گفت : 

نیروی جاذبه یکی است و محال است جسمی را بتوان یافت که در آن قوه جاذبه نباشد .نیروی جاذبه در تمام اشیاء هست و بدون نیروی جاذبه ،شیئی و به عبارت جامع ماده ، مفهوم ندارد .میزان قوه جاذبه در هر جسم متناسب است با جرم آن جسم (وزن) ، بعد از نیوتون ، کسانی گفتند که : 

" ماده چیزی غیر از نیروی جاذبه نیست ، منتها یک قوه جاذبه متراکم می باشد ."

به گفته نیوتون ؛ هر قدر وزن جسمی بیشتر باشد (سنگین تر باشد ) جاذبه اش زیادتر است و نیروی جاذبه زمین از ماه یشتر و خورشید از زمین بیشتر است . 

ملاصدرا می گفت : 

" وجود یکی است و قدرت آن د رتمام اشیاء ساری و جاری است . بدون وجود ،شیئی بوجود نمی آید و ادامه پیدا نمی کند ، و اگر وجود نباشد ، هیچ چیز نخواهد بود . "

قدرت وجود در اشیاء وابسته است به کیفیت آن ها و هر قدر کیفیت وجود بیشتر باشد ، قدرت وجود یعنی قدرتی که از وجود ساری و جاری می شود و در آن شیئی جا می گیرد ، بیشتر است . 

همانطور که نیوتون می گفت که در ماورای دنیای خورشیدی و کهکشان آن ، کهکشان های دیگر هست که شاید نیروی جاذبه ای بیش از کهکشان ما دارند و توهم می نمود که یحتمل کهکشانی باشد که نیروی جذبه آن از تمام کهکشان ها بیشتر است .ملاصدا هم می گفت که :

" قدرت (وجود ) د ر(مرکز وجود ) بیش از اعضای آن است و اعضای وجود ، هر گز دارای قدرتی نخواهند شد که به پایه قدرت وجود برسد .

- ملاصدرا د رمورد آدمی می گوید : 

" آدمی ممکن است به خداوند برسد ، اما نمی تواند شریک علم و قدرت خداوند گردد و علم و قدرت انسان بعد از این که بخداوند رسید متناسب خواهد بود با کیفیت او . ولی اهل تصوف نظریه ملاصدرا را در خصوص تناسب قدرت انسان ، بعد از وصول به مقام خدائی نپذیرفتند " . 

- به عقیده اسپینوزا ؛ عمل و نیایش به درگاه خداوند اثری ندارد و در اولین روز خلقت ،هر چه که بایستی بشود ،  و هرسرنوشتی که باید برای نوع بشر تعیین شود ، شده است .و بعد از این هیچ واقعه ای رخ نخواهد داد تا سرنوشت نوع بشر را بهتر و یا بدتر نماید . "

عین نظریه اسپینوزا را در یکی از اشعار دوره جوانی حافظ می توان مشاهده کرد که می گوید : 

بر عمل تکیه مکن خواجه که در روز ازل 

تو چه دانی خط تقدیر به نامت چه نوشت ؟ 

ملاصدرا عقیده دارد که علم  و توانائی مطلق خداوند ، او را قادر به انجام هرکاری می کند ولو عقل ما انسان ها از پذیرش آن عاجز باشد. 

انسان ، چون وجود است ، یعنی جزو خالق است ، استعداد برای ترقی دارد و می تواند خود را آن قدر بالا ببرد که صدای خداوند را بشنود . اما ، شریک قدرت خداوند نخواهد شد . ملاصدرا ، برخلاف نظریه اسپینوزا که می گوید ؛ بی خود زحمت نکشید و بکوشید وسایل راحتی خویش را در زندگی فراهم نمائید ، عبادت و طاعت هیچ اثری د رسرنوشت شما ندارد ، ملاصدرا عقیده دارد که هر عمل نیک و بد دارای پاداش و جزاست و ما فوق اعمال ما ، بخشایش خداوندی قرار گرفته است .ممکن است که بنده ای گناهکار و پشیمان را مورد رحمت قرار دهد و او را به سعادت سرمدی برساند و در هیچ حال نباید از رحمت خداوندی مایوس شد . 

مولانا ، جلال الدین بلخی می فرماید : 

بی عنایات حق و خاصان حق 

گر ملک باشد سیاهستش ورق 

ای خدای قادر بی چند و چون 

واقفی از حال بیرون و درون 

ای خدا ، ای فضل تو حاجت روا 

با تو یاد هیچکس نبود روا 

این قدر ارشاد تو بخشیده ای 

تا بدین بس عیب ها پوشیده ای 

قطره دانش که بخشیدی ز پیش 

متصل گردان به دریاهای خویش 

قطره علم است اندر جان من 

وارهانش از هوا و از خاک تن 

- ملاصدرا برای اینکه توجه خداوند را به سوی خویش جلب کند ، شب ها مناجات می کرد و عقیده داشت که علم بدون عمل انسان را به رستگاری نمی رساند . به عقیده ملاصدرا ؛ هر کسی باید د رشناختن خدا انقدر پیش برود که احتیاجی به پیر و مرشد نداشته باشد . 

- مسئله پیر و مرشد در زندگی صوفیان و عرفا : 

موضوع پیر و مرشد یا خضر د رزندگی صوفیان و قسمتی از عرفا دارای اهمیت زیاد بوده و امروز هم دارای اهمیت است . حتی عرفای واقعی که هم علم و هم عمل داشتند ، بر خلاف صوفیان که علم را بی فایده می دانستند ، دارای پیر بوده اند و یکی از معروفترین آن ها " جلال الدین رومی " سراینده کتاب مثنوی معنوی است .

پیر و مرشد جلال الدین ، شمس تبریزی بوده است که در مقابل جلال الدین رومی ، مردی تقریبا بی سواد یا کم سواد به حساب می آمده است و سراینده مثنوی که در آن عصر دریای علم بشمار می آمده است ،طوری به آن مرد بی سواد و تند خو و خشن و گاهی اوقات بی ادب ، ارادت می ورزیده که او را خدای خود می دانسته است . 

شمس تبریزی که نور مطلق است 

آفتاب است و ز انوار حق است 

و نیز گفته است : 

چون حدیث روی شمس الدین رسید 

شمس چهارم ز آسمان سر در کشید 

و یا : 

آفتاب آمد دلیل آفتاب 

گر دلیلت باید از او رو متاب 

از وی از سایه نشانی می دهد 

شمس هر دم نور جانی میدهد 

- شیخ محمد شبستری ، یکی از عرفای بنام ایران که در قرن هشتم در شهر شبستر آذربایجان می زیسته است ، د رکتاب گلشن راز چنین می فرماید : 

چو اشیاء اند هستی را مظاهر 

از آن جمله یکی بت باشد آخر 

نگو اندیشه کن ای مرد عاقل 

که بت از روی معنی نیست باطل

وجود آنجا که باشد محض خیر است 

اگر شری است در وی آن ز غیر است 

مسلمان گر بدانستی که بت چیست ؟ 

یقین کردی که این در بت پرستی است 

وگر مشرک ز دین آگاه بودی 

کجا در دین خود گمراه بودی 

ندید او از بت الا خلق ظاهر 

بدین علت شد اندر شرع کافر 

توهم گرزه نبینی حق پنهان 

به شرع اندر نخوانندت مسلمان 

در نظر شبستری ، یک بت هم بطوری که در شعرش می گوید " مظهر هستی " یعنی مظهر خداست ، بنابر این نزد او بت پرست ، کافر و مشرک نیست . زیرا آنچه او می پرستد ، همان است که یک فرد متدین پرستش می کند .به نظر او آن بت پرست کافر است که نتواند بت را بشناسد و در نتیجه از دین خود آگاه نباشد .

به عقیده شبستری ، یک بت پرست ، اگر بت را بخوبی بشناسد ، یک موحد است وفرقی با یک مسلمان ندارد .اما اگر یک مسلمان نتواند به ماهیت بت پی ببرد ، مسلمان نیست .

به عقیده سراینده گلشن راز : 

چون وجود یکی است و تعدد ندارد ، و هر چه هست از او یعنی " خدا " است ، پس هر کس هر چه را بپرستد ، بدان می ماند که خداوند را پرستش می کند ، مشروط بر اینکه بداند چه را می پرستد .شبستری می فرماید : 

روا باشد انا الحق از درختی 

چرا نبود روا از نیک بختی 

حلول و اتحاد این جا محال است 

که در وحدت دوئی عین ضلال است 

یقین بود کز هستی جدا شد 

نه حق شد بنده نه بنده خدا شد 

جز از حق نیست دیگر هستی الحق 

هو الحق گوی خواهی یا انا الحق 

تو را از آتش دوزخ چه باک است 

که از هستی تن و جان تو پاکست 

او همه موجودات را جزو خداوند می داند و می گوید که (حلول و اتحاد ) محال است .یعنی که هم اکنون خدا هستیم و نیز می گوید که : " تو جزو هستی یعنی جزو خداوند هستی و به همین دلیل جسم و روح تو پاک است . زیرا جسم و روح تو که جزو خداوند است نا پاک نمی شود و چون نا پاک نیستی نباید از آتش جهنم بیم داشته باشی .

با این بیت گلشن راز نشان می دهد که عقیده به عذاب اخروی از طرف خداوند ندارد اما معتقد به عذاب است . منتها از طرف خود انسان و به همین جهت بعد از این اشعار چنین می گوید : 

تو را غیر تو چیزی نیست در پیش 

و لیکن از وجود خود بیندیش

و یا :

 زمن بشنو حدیث بی کم و بیش 

ز نزدیکی تو دور افتادی از خویش 

این اشعار نشان می دهد که شبستری به معاد عقیده دارد اما عقیده او شبیه به عقیده پیروان مذهب " ودا " یا " ویدا " د رهندوستان قدیم می باشد که بعد وارد مذهب " بودا " شد . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۸ ، ۱۸:۳۸
ایوب تفرشی نژاد

حقایق عادی و عالی از نظر ملاصدرا

پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۸، ۰۵:۰۳ ب.ظ

 

حقایق عادی و عالی کدامند ؟

در دنیا فقط یک حقیقت وجود دارد . یعنی حقیقت یکی است و ما به مناسبت این که دچار ضعف فکر و عقل هستیم ، آن را متعدد می بینیم . کسانی که بتوانند نفس خود را پاک کنند و در علم به مدارج عالی برسند ،  در همان حال در عرفان سالک با استقامت باشند ، خواهند توانست که حقیقت را یک جا به بینند و بدون حجاب ، آن را مشاهده کنند.برای مثال :

تالار تاریکی را در نظر بگیرید که در آن تالار پنجاه نفر نشسته اند ، و هر کدام یک شمع خاموش در دست دارند . وقتی که شمع ها یک به یک روشن شوند ، نفر اول هر لحظه حقایق بیشتری را می بیند .

حقیقت یکی است و آن خداست . آیا حقیقت واحد قبل از مرگ قابل ادراک است ؟

کسی که می خواهد قبل از مرگ به خدا برسد باید لیاقت وصول به آن مقام را داشته باشد . یک فرد نادانی که تحصیل علم نکرده است نمی تواند به خدا واصل شود . اوج گرفتن و به خداوند رسیدن ، دو بال نیاز دارد . یک بال آن علم است و دیگری بال سلوک عرفانی است . لازمه سلوک عرفانی کشتن نفس اماره می باشد و فردی که در وجودش نفس اماره بیدار است و می داند که تقاضاهایش پذیرفته می شود موفق نخواهد شد که سالک راه عرفان باشد .

بعد ار این که انسان به خدا پیوست آیا شریک قدرت خداوند می شود ؟

یک انسان کامل به خداوند می پیوندد ، چون خداوند در قران گفته است که ما از او هستیم ولی بعد از پیوستن به خداوند در قدرت او شریک نمی شود . پیوستن یک انسان کامل به خداوند شبیه است به پیوستن یک ذره به خورشید . ذره اگرچه به خورشید واصل می شود ولی در قدرت آفتاب شریک نمی گردد. انسان از درجه نقصان به سوی کمال می رود و خدا کمال مظلق است و محال است موجودی ناقص که به سوی کمال رفته و به اوج تمامل رسیده از حیث علم و قدرت مانند خداوند که کمال مظلق است شود  . و محال است که موجودی که زائیده می شود و می میرد از حیث نقصی که دارد بتواند در قدرت واجب الوجود که کمال مطلق است شرکت نماید .

وجود یکی است و در آن وجود ؛ علم و قدرت به نسبت کیفیت هر عضو فرق می کند . این حرف ملاصدرا شبیه به حرفی که در همان دوره نیوتون راجع به نیروی جاذبه در موجودات برزبان می آورد است . نیوتون می گفت :

نیروی جاذبه یکی است و محال است جسمی را نتوان یافت که در آن قوه جاذبه نباشد. نیروی جاذبه در تمام اشیاء هست و بدون نیروی جاذبه ،شیئی و به عبارت جامع ماده مفهوم ندارد . میزان قوه جاذبه در هر چسم متناسب است با جرم آن جسم (وزن ) . بعد از نیوتون کسانی گفتند که :

" ماده چیزی غیر از نیروی جاذبه نیست منتها یک قوه جاذبه متراکم می باشد . "

به گفته نیوتون :

" هر قدر وزن جسمی بیشترباشد (سنگین تر ) نیروی جاذبه اش زیادتر است . و نیروی جاذبه زمین از ماه بیشتر و خورشید از زمین بیشتر است . "

ملاصدرا می گفت که :

" وجود یکی است و قدرت آن در تمامی اشیاء ساری و جای می باشد . بدون وجود شیئی به وجود نمی آید و ادامه پیدا نمی کند . اگر وجود نباشد ، هیچ چیز نخواهد بود ."

فدرت وجود در اشیاء به کیفیت آن بستگی دارد .هر قدر کیفیت وجود بیشتر باشد ،قدرت وجود یعنی قدرتی که از وحود ساری و جاری می شود و در آن شیئ جای می گیرد ، بیشتر است .

به نظر نیوتون ، در ماورای دنیای خورشدی و کهکشان آن ,کهشکان های دیگر هست که شاید نیروی جاذبه ای بیش از کهکشان ما دارند و توهم می کرد که به احتمال کهشکانی وجود دارد که نیروی جاذبه آن از تمام کهکشان ها بیشتر است .

به نظر ملاصدرا ، قدرت (وجود ) در مرکز وجود بیش از اعضای آن می باشد و اعضای وجود ، هر گز دارای قدرتی نخواهند شد که به پایه وجود برسد .

ملاصدرا در خصوص آدمی می گفت :

" آدمی ممکن است به خداوند برسد. اما نمی تواند شریک علم و قدرت خداوند گردد و علم و قدرت انسان بعد از این که به خداوند رسید ، متناسب خواهد بود با کیفیت . اهل تصوف نظریه ملاصدرا را در خصوص تناسب قدرت انسان ، بعد از وصول به مقام خدائی نپذیرفتند .

به عقیده اسپینوزا ، عمل و نیایش به درگاه خداوند اثری ندارد و هر چه بایستی بشود ، شده است . و هر سرگذشتی که باید برای برای نوع بشر تعیین شود شده است . و این امر در اولین روز خلقت صورت گرفته است .دیگر هیچ واقعه ای رخ نخواهد داد تا سرنوشت نوع بشر را بهتر و یا بدتر نماید . عین همین نظریه را در یکی از اشعار دوره جوانی حافظ نیز می توان مشاهده نمود . حافظ در این زمینه می گوید :

بر عمل تکیه مکن خواجه که در روز ازل

تو چه دانی خط تقدیر به نامت چه نوشت

ملاصدرا عقیده دارد که لازمه علم و توانائی مطلق که در خدا هست این است که هر کار بکند ولو عقل ما آن را نپذیرد . انسان چون وجود است یعنی جزو خالق می باشد استعداد برای ترقی دارد و می تواند خود را آن قدر بالا ببرد که صدای خداوند را بشنود اما شریک قدرت خداوند نخواهد گردید .

برخلاف نظریه اسپینوزا که می گوید بی خود زحمت نکشید و بکوشید وسایل راحتی خویش را در زندگی فراهم نمائید . عبادت و طاعت هیچ اثری در سرنوشت شما ندارد . ملاصدرا می گوید که هر عمل نیک و بد دارای پاداش و جزاست و ما فوق اعمال ما ، بخشایش خداوندی قرار گرفته و بخشایش حق ، ممکنست که بنده ای گناهکار و پشیمان را مورد رحمت قرار دهد و او را به سعادت سرمدی برساند و در هیچ حال نباید از رحمت خداوندی مایوس شد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۷:۰۳
ایوب تفرشی نژاد